تمامی اطلاعات لازم درباره استودیو در این دسته قرار دارد.
فیلم من ترامپ نیستم در سایت آمازون پرایم

فیلم تئاتر من ترامپ نیستم محصول سال ۲۰۲۰ ، اولین فیلم تئاتر ایرانیست که به زبان انگلیسی تولید و در سایت آمازون پرایم پخش جهانی شده است. این فیلم به تهیه کنندگی و کارگردانی رضا خرم در پاییز ۱۳۹۹ در بلک باکس استودیو فردا ساخته شد.
این مقاله از استودیو فردا، به گزارش ساخت و پشت صحنه فیلم تئاتر من ترامپ نیستم می پردازد.
داستان فیلم من ترامپ نیستم.
فیلم تئاتر من ترامپ نیستم در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ آمریکا ساخته شد. زمانی که جهان درگیر ویروس کرونا و گزارش های خبری بسیاری از انتخابات بین دونالد ترامپ و جو بایدن بود.
فیلم من ترامپ نیستم روایتگر داستانی در خلوت رئیس جمهور وقت آمریکاست. زمانی وی فشار سیاسی بسیاری را تحمل می کند و برای استراحت به سونای خصوصی خود در برج ترامپ پناه می برد.
ترامپ برای استراحت شیشه ای مشروب همراه خود به سونای می برد و شروع به نوشیدن می کند. هیچ کس باور نمی کند که او مشروب بنوشد اما ترامپ به تدریج مست می شود و در توهماتش با افراد مختلفی دیدار می کند.
تریلر زیر از فیلم من ترامپ نیستم را در ادامه تماشا می کنید.
درباره فیلم من ترامپ نیستم
من ترامپ نیستم به کارگردانی رضا خرم در سال ۱۳۹۹ کلید خورد . به گفته کارگردان فیلم: پس از شش ماه کارکردن روی طرح من ترامپ نیستم، به علت شیوع ویروس کرونا این نمایش به صورت تصویری تولید شد. قرار بود در ابتدا نمایش زنده در کشورهای امریکایی و اروپایی اجرا شود. و بخاطر شیوع ویروس کرونا قرار شد فیلم تئاتری با این موضوعیت و تغییرات در متن ساخته شود. (+)
این فیلم تئاتر با سرمایه گذاری بخش خصوصی در آمازون پرایم پخش بین المللی شده است و شما می توانید از طریق لینک آمازون پرایم این فیلم را تماشا کنید.
رضا فیاضی در این فیلم نقش اصلی را بازی می کند. فیاضی با ایفای نقش دونالد ترامپ در فیلم من ترامپ نیستم، تجربه ی ساخت این فیلم را تجربه ای جال و متفاوت عنوان کرد. فیاضی در این باره می گوید که به علت حجم بالای دیالوگ ها صدا را جدا گرفته اند. و دوبلور انگلیسی به جای او صحبت کرده است.

عوامل فیلم بین المللی من ترامپ نیستم.
تصاویر پشت صحنه فیلم من ترامپ نیستم را در ادامه مشاهده می کنید.
عوامل تولید این فیلم تئاتر به شرح زیر هستند:
تهیهکننده و کارگردان: رضا خرّم، نویسنده: علی محمدرحیمی، دراماتورژ و مدیر تولید: بهزاد صدیقی، مترجم نمایشنامه: محمدسعید سعادت صدر، بازیگران به ترتیب ورود: رضا فیاضی، سیروس کهورینژاد، سروش طاهری، وحید آقاپور، شهروز دلافکار، علی محمدرحیمی، رضا خرّم، حورا پاکیزهدل، صداپیشه نقش دانالد ترامپ: گرگ گیدنی، صداپیشه نقش روی و مایکل کوهن: تلن وینچستر، مدیرفیلمبرداری: آرش خلاقدوست، طراح صحنه و لباس: مرجان گلزار، طراح گریم: ماریا حاجیها، صدابردار: روحالله جعفربگلو، تدوینگر: واهب مصلحی فرد، مدیر مالی: محمد خرّم، مدیر روابطعمومی: رامین فناییان، عکاس: بهنام صدیقی، طراح پوستر: آرزو خرّمنیا، دستیار کارگردان و برنامهریز: بهرام برخورداری، منشی صحنهی تلویزیونی: عاطفه هادی، منشی صحنهی تئاتری: سپیده میرصمدزاده، فیلمبردار اول: حامد فرشتهحکمت، گروه فیلمبرداری: حمید قطب، سامان عمار فطرت، علی قنبری، سپهر میناچی، گروه صحنه لباس: سیما سلمانی و محمدرضا موسویپور، اجرای دکور: آیلار استخر (یوسف صابری)، بوممن: شهریار عادلی، مربی زبان انگلیسی: حورا پاکیزهدل، طراحی و ساخت پوستیژ: علی اعرابی، دستیار گریم: رویا رؤیتوند، مدیر تدارکات: علی مقدم، جانشین تهیهکننده: داوود سالاری، مجری طرح: شرکت تعاونی گنجینه فرهنگ و هنر ایرانیان،
استودیو کروماکی فردا با بیش از یک دهه ارائه خدمات تولید و پشتیبانی فنی استودیویی به پروژه های سینمایی، تلویزیونی و تبلیغاتی آماده خدمت رسانی است. تا کنون تله فیلم، فیلم های کوتاه، سریال ها و برنامه های تلویزیونی در استودیو فردا ساخته شده اند. در استودیو فردا از ایده های خلاقانه شما استقبال می کنیم و کمک می کنیم ایده های خلاقانه شما تصویر حقیقی پیدا کنند.
برای اطلاع از آفیش تجهیزات استودیو فردا و اجاره استودیو کروماکی فردا با ما تماس بگیرید.
امیدواریم از خواندن مقاله “من ترامپ نیستم” لذت برده باشید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
ساخت موزیک ویدیو نفس رضا صادقی

ساخت موزیک ویدیو نفس رضا صادقی
اینبار در استودیو کروماکی فردا در خدمت تیم تولید ساخت موزیک ویدیوی نفس رضا صادقی بودیم. برای ساخت موزیک رضا صادقی از فیلمبرداری در فضای وایت روم استودیو فردا با حضور علی انصاریان و پرستو صالحی استفاده شده است.
در این مقاله از استودیو فردا قصد داریم به گزارشی از ساخت موزیک ویدیوی رضا صادقی در وایت روم استودیو فردا بپردازیم.
دانلود آهنگ نفس رضا صادقی
تک آهنگ نفس رضا صادقی با آهنگسازی بابک بابایی و ترانه ای از بابک بابایی و تنظیم شهراد امیدوار در سال نود هفت منتشر شد.
پس از انتشار این تک آهنگ موزیک ویدیوی متفاوتی با کارگردانی آبتین حسینی در وایت روم استودیو فردا ساخته شد.
پشت صحنه موزیک ویدیو نفس رضا صادقی
ساخت موزیک ویدیوی رضا صادقی در یک روز در وایت روم استودیو فردا توسط تیم فیلمبرداری و کارگردانی انجام شد. تا به حال هنرمندان بسیاری از فضای وایت روم استودیو فردا برای ساخت موزیک ویدیو و تیزر آهنگ استفاده کرده اند.
پشت صحنه فیلمبرداری موزیک ویدیو نفس رضا صادقی را در ویدئوی زیر با کارگردانی آبتین حسینی مشاهده میکنید.
موزیک ویدیوی نفس رضا صادقی
- موزیک ویدیوی رضا صادقی که در استودیو کروماکی فردا فیلمبرداری شده است را از کانال آپارات استودیو فردا مشاهده می کنید. برای دانلود موزیک ویدیو نفسرضا صادقی بر روی گزینه دانلود از ویدئوی زیر کلیک کنید.
در بیش از یک دهه فعالیت استودیو فردا بسیاری از موزیک ویدیو های هنرمندان محبوب در و وایت روم استودیو فردا ضبط و تولید شده است. خرسندیم که در بیش از یک دهه در خدمت تولید کنندگان موسیقی تصویر و نماهنگ با ارائه خدمات پشتیبانی فنی استودیویی بوده ایم.
در آپارات استودیو فردا و اینستاگرام می توانید نمونه کارها و موزیک ویدیو هایی که تاکنون در استودیو فردا ساخته شده است را مشاهده کنید.
برای مشاوره و ساخت موزیک ویدیو می توانید با ما تماس بگیرید.
امیدواریم از خواندن مقاله “پشت صحنه موزیک ویدیو نفس رضا صادقی” لذت برده باشید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید
ساخت موزیک ویدیو بهنام بانی خوابتو دیدم

ساخت موزیک ویدیو بهنام بانی خوابتو دیدم
میزبان ساخت موزیک ویدیوی بهنام بانی خوابتو دیدم در استودیو کروماکی فردا بودیم. استودیو فردا با خدمات پشتیبانی فنی استودیویی در خدمت تیم تولید موزیک ویدیویی بهنام بانی بوده است.
در این مقاله از استودیو فردا قصد داریم به گزارشی از ساخت موزیک ویدیوی خوابتو دیدم بهنام بانی در وایت روم استودیو فردا بپردازیم.
دانلود آهنگ خوابتو دیدم بهنام بانی
تک آهنگ خوابتو دیدم بهنام بانی با آهنگسازی حامد برادران و ترانه ای از کارن موسوی و با تنظیم حامد برادران در زمستان سال نود هشت منتشر شد.
پس از انتشار این تک آهنگ موزیک ویدیوی متفاوتی با کارگردانی حسین لشگری در وایت روم استودیو فردا ساخته شد.
پشت صحنه موزیک ویدیو خوابتو دیدم بهنام بانی
ساخت بخش استودیویی موزیک ویدیوی بهنام بانی در چند ساعت در وایت روم استودیو فردا توسط تیم فیلمبرداری و کارگردانی انجام شد. تا به حال هنرمندان بسیاری از فضای وایت روم استودیو فردا برای ساخت موزیک ویدیو و تیزر آهنگ استفاده کرده اند.
پشت صحنه فیلمبرداری موزیک ویدیو خوابتو دیدم بهنام بانی را در ویدئوی زیر با کارگردانی حسین لشگری مشاهده میکنید.
موزیک ویدیوی آهنگ بهنام بانی خوابتو دیدم
- موزیک ویدیوی بهنام بانی که در وایت استودیو کروماکی فردا فیلمبرداری شده است را از کانال آپارات استودیو فردا مشاهده می کنید. برای دانلود موزیک ویدیو بهنام بانی بر روی گزینه دانلود از ویدئوی زیر کلیک کنید.
در بیش از یک دهه فعالیت استودیو فردا بسیاری از موزیک ویدیو های هنرمندان محبوب در و وایت روم استودیو فردا ضبط و تولید شده است. خرسندیم که در بیش از یک دهه در خدمت تولید کنندگان موسیقی تصویر و نماهنگ با ارائه خدمات پشتیبانی فنی استودیویی بوده ایم.
در آپارات استودیو فردا و اینستاگرام می توانید نمونه کارها و موزیک ویدیو هایی که تاکنون در استودیو فردا ساخته شده است را مشاهده کنید.
برای مشاوره و ساخت موزیک ویدیو می توانید با ما تماس بگیرید.
امیدواریم از خواندن مقاله “پشت صحنه موزیک ویدیو بهنام بانی” لذت برده باشید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید
ساخت موزیک ویدیو ستایش شهاب مظفری
ساخت موزیک ویدیو نفس رضا صادقی
اینبار در استودیو کروماکی فردا در خدمت تیم تولید ساخت موزیک ویدیوی نفس رضا صادقی بودیم. برای ساخت موزیک رضا صادقی از فیلمبرداری در فضای وایت روم استودیو فردا با حضور علی انصاریان و پرستو صالحی استفاده شده است.
در این مقاله از استودیو فردا قصد داریم به گزارشی از ساخت موزیک ویدیوی رضا صادقی در وایت روم استودیو فردا بپردازیم.
دانلود آهنگ ستایش شهاب مظفری
تک آهنگ فصل سوم سریال ستایش با خوانندگی شهاب مظفری و آهنگسازی عماد طغرایی و ترانه ای از مهرزاد امیر خانی و تنظیم علی وانیار در سال نود و هشت همزمان با پخش سریال ستایش منتشر شد.
پس از انتشار این تک آهنگ موزیک ویدیوی متفاوتی با کارگردانی مهدی فلک بلند در استودیو بلک باکس ساخته شد.
پشت صحنه موزیک ویدیو ستایش شهاب مظفری
ساخت موزیک ویدیوی شهاب مظفری با کارگردانی مهدی فلک بلند و جلوه های ویژه توسط بهمن قهاری طراحی و اجرا شده است.
پشت صحنه فیلمبرداری و جلوه های ویژه موزیک ویدیو ستایش شهاب مظفری را در ادامه مشاهده میکنید.
موزیک ویدیوی ستایش شهاب مظفری
- موزیک ویدیوی شهاب مظفری در استودیو بلک باکس فیلمبرداری شده است و المان قرار گرفته بر روی سی استند به عنوان مرجع طراحی سه بعدی انتخاب شده است. برای ساخت این موزیک ویدیو از نرم افزار Speed Tree استفاده شده است. برای دانلود موزیک ویدیو ستایش شهاب مظفری بر روی گزینه دانلود از ویدئوی زیر کلیک کنید.
در بیش از یک دهه فعالیت استودیو فردا بسیاری از موزیک ویدیو های هنرمندان محبوب در و وایت روم استودیو فردا ضبط و تولید شده است. خرسندیم که در بیش از یک دهه در خدمت تولید کنندگان موسیقی تصویر و نماهنگ با ارائه خدمات پشتیبانی فنی استودیویی بوده ایم.
در آپارات استودیو فردا و اینستاگرام می توانید نمونه کارها و موزیک ویدیو هایی که تاکنون در استودیو فردا ساخته شده است را مشاهده کنید.
برای مشاوره و ساخت موزیک ویدیو می توانید با ما تماس بگیرید.
امیدواریم از خواندن مقاله “جلوه های ویژه موزیک ویدیو ستایش شهاب مظفری” لذت برده باشید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید
استیایکس انترتینمنت
استیایکس انترتینمنت استارتآپ سینما
استیایکس انترتینمنت یک استودیوی استارتاپی جسور است که تنها دو سال بعد از تاسیس و با شیوه مدیریت خاص خود توانست حمایت تنسنت غول فناوری چین و حتی شرکت فناوری هنگ کنگی پیسیسیوی را با رضایت کامل در کنار خود داشته باشد.
این مقاله از استودیو فردا به استارتاپی خلاقانه در سینما به نام اس تی ایکس انترتینمنت اختصاص دارد.
استیایکس انترتینمنت استارتآپی که سینما را شگفتزده کرد.
برخلاف دنیای سیاست که در آن چین و آمریکا برای یکدیگر شاخوشانه میکشند، در دنیای سینما و بهویژه مظهر سینمای آمریکا در لس آنجلس که به هالیوود مشهور است، چشم بادامی و چشم آبیها به خوبی با هم کنار میآیند. آنها نه تنها باهم دست همکاری و مودت دادهاند؛ بلکه دلارها و امکاناتشان را نیز در اختیار هم قرار می دهند و به قول معروف بر سر یک سفره با هم غذا میخورند. یکی از بهترین نمایشهای این همکاری را میتوان در استیایکس انترتینمنت دید.
داستان جسارت استیایکس انترتینمنت با نام دو مرد یکی از سرزمین سینما و دیگری از دنیای تجارت گره خورده است. رابرت سایموندز بهعنوان تهیهکننده و بیل مکگلاشان بازرگان زبده در و تختهای بودند که خوب با هم جفت شدند تا نام استیایکس انترتینمنت با حسرت و گاهی نیز خشم ورد زبان مدیران هالیوود شود.
سایموندز در بخش تهیهکنندگی فیلم مستقل در دنیای سینما آوازه
در خوری برای خود به پا کرده بود. او دهه ۱۹۹۰ میلادی را با آثاری مانند کودک
دردسرساز، فریاد، کلهپوکها، بیلی مدیسون، هپی گیلمور و آغاز هزاره جدید را با
نیکی کوچک شروع کرده بود. او زیرکی و خوشذوق خود را با ساخت هپی گیلمور و آبدارچی
به جهان سینما نشان داده بود.
بیل مکگلاشان نیز علاقمند بهحضور در بخش سرمایهگذاری در
بازارهای نوظهور بود. او که از دانشگاه استنفورد فارغالتحصیل شده بود از همان
ابتدا متوجه رابطه عمیق جریانهای سیاسی و صنعت سینما شده بود. گویی باور داشت که
قوانین برای این وضع میشوند تا پولدارها پولدارتر شوند.
مکگلاشان از همان ابتدا در مسائل مالی درگیر بود. البته سمتی
که او میپسندید بیشتر لبه خطرناک مرزهای دادوستد مالی بود جاییکه بدون جسارت
مثالزدنی کارها پیش نمیرفت. از همینرو عجیب نبود اگر به تاسیس شرکتی همچون
تگزاس پسیفیک گروپ (تیپیجی کاپیتال) دست بزند.
او
این جسارت را داشت تا پا به شرکتهای بگذارد که دچار عواقب بزرگ جرایم مالی شدهاند.
به میان جمع شاکیان برود و مشکلات آنها را چنان سروسامان دهد تا این شرکتها سرپا
بمانند، البته با هویتی جدید از سمت صاحبان منافع.
استیایکس انترتینمنت،دیدار دو مرد
زمانی که این دو مرد به هم رسیدند، نخستین جرقهها زده شد و
ایده شکلگیری استودیوی جدید سرانجام باعث شد تا استیایکس انترتینمنت در سال
۲۰۱۴ پا به دنیای سینما بگذارد.
بیل مکگلاشان ۲۵ سال
از عمر کاری خویش را با چینیها گذرانده بود، او حتی ۵ سال در چین زندگی کرده بود
و ارتباط تنگاتنگی با گروه رسانهای شانگهای
و دیگر شرکتهای مشابه داشت. از همین جهت ایده روشن آنها، جلب مشارکت مالی
و حمایت شرکتهای چینی بود.
آنها میخواستند استودیوی بزرگ بعدی هالیوود باشند و با حمایت
مالی چینیها و با وجود دوستانی از سیلیکون ولی در تیپیجی کاپیتال دلگرمی لازم
را داشتند. آنچنان که مدعی شدند برای هر سال ۱۰۰۰ میلیون دلار هزینه خواهند کرد؛
پس بیجهت نبود که از همان آغاز کار چشمها به اخبار استیایکس انترتینمنت خیره
شود. این مردان زیرک علاوه بر تامین سرمایه از بزرگان به سراغ مالکان سینما رفته
بودند و آنها را با پیشنهاد سرمایهگذاری در تولید فیلمها شگفتزده و همراه خود
کرده بودند، تاکتیکی که برخلاف رویه مرسوم تجارت در سینما بود به پلن تجاری جذاب و
موفقی تبدیل شد.
هدف از راهاندازی شرکت جدید تامین بودجه مشخص و اختصاصی برای
ساخت حماسههای ابر قهرمانان بود. قهرمانانی که قرار بود با قهرمانان دنیای مارول
یک کرکری حسابی راه بیاندازند. استراتژی شرکت، ساخت فیلمهایی با بودجه ۲۰ تا ۶۰
میلیون دلار و استفاده از بازیگران بزرگ بود. این قانون سینما که اگر یک ستاره در
فیلمی بدرخشد برای همه مایه امید و خوشحالی خواهد بود در استیایکس انترتینمنت
نیز یک اصل اساسی بود و بنابراین درها به روی استعدادهای نو همیشه باز بود.
طبق برنامه و برآوردهای استیایکس انترتینمنت، آنها تا سه سال
بعد میتوانستند سالانه ۱۵ فیلم اکران کنند. البته آنها نگرانی چندانی از بابت
تامین سرمایه نداشتند. حمایت شرکت سرمایهگذاری تگزاس پسیفیک گروپ، شرکت خصوصی
هونی کپیتال و شرکت برادران هوایی، حمایت
سرمایهگذارانی مانند گیگی بريتزكر و ویلیام ریگلی به آنها اجازه میداد تا
سالانه ۱/۱ میلیارد دلار در بخش بازاریابی و توزیع فیلمهای خود هزینه کنند. البته
دنیای سینما بسیار بیرحم است و در حقیقت به کسی باج نمیدهد، پس هنوز برای
خوشحالی کمی زود بود. کار آنها بسیار سخت و شگفتانگیز بود. اگر چه برای چنین کار
بزرگی انتظار تشکر و قدردانی از سمت کسی
را نداشتند لیکن آنها میخواستند بدون پارک و شبکه تلویزیونی انقلابی در دنیای
سینما برپا کنند.
تصمیم به تاسیس یک استارتاپ
این امر اثبات شدهای است که تجارت فیلم نیاز به پول و سرمایه آنهم در مبالغ بالا دارد و کسانی در این بازار شانس موفقیت دارند که یک بانک آثار با ارزش یا حداقل یک شبکه نمایش گسترده و قابل اتکا داشته باشند. از همین رو تاسیس یک استارتاپ بههمراه برنامه اقتصادی مدون و هوشمندانه چندان امید بخش بهنظر نمیرسید. با این وجود شاهد خلق استیایکس انترتینمنت توسط کسانی بودیم که با پول بیش از هر چیزی دمخور بودند، شاید به این جهت بود که آنها باور داشتند، همیشه یک استثنا وجود دارد. یک بخش دیگر از این شرکت نیز استیایکستلویزیون بود که در همان سال با ساخت سریال سیاسی جاسوسی استارت کار خود زد. سریال جاسوسی استیت آف آفیرز با پرداختن به داستانهایی از کاخ سفید میتوانست یک شروع خوب باشد.
رزومه رابرت سایموندز با فیلمهای کمدینهای محبوبی همچون آدام
سندلر در فیلم آبدارچی و استیو مارتین با فیلمهای مانند دوجینش ارزانتر است و
پلنگ صورتی برجستهتر دیده میشد؛ ولی او با شناختی که از سینما داشت خوب میدانست
که هنوز جای کسی در گروه آنها خالی است و
به همین جهت درجستوجوی شخصی خلاق و با
انگیزه بود.
پاییز ۲۰۱۴ سایموندز به آدام فاگلسون اعتماد کرد، مردی که سال گذشته از یونیورسال اخراج شده بود. اخراجی
که ناعادلانه بهنظر میرسید با سه سال سابقه موفقیت حتی اگر نام فاگلسون با بمب
گیشه سال گره خورده باشد.
فاگلسون معتقد بود ۷۵
درصد از موفقیت یک فیلم ناشی از بازاریابی خوب است. البته او تجربه بمب گیشه ۲۰۱۳
را نیز با نام ۴۷ رونین در کارنامه خود داشت. البته نباید از انصاف دور شویم و در
انتخاب استیایکس چندان تردید کنیم؛ چرا که فاگلسون تد را نیز در رزومه خود
داشت.
از این رو فاگلسون یک انتخاب و همراه خوب بود. او با آرزوهای بزرگ استیایکس هم عقیده بود و بهنظارت
بر بخش ساخت فیلم استیایکس مشغول شد. فاگلسون نیز به استعدادهای شناخته نشده
اعتقاد زیادی داشت و این باعث شده که جامعه خلاق هنری نیز به استیایکس
انترتینمنت روی خوشی نشان دهد.
استیایکس انترتینمنت شروعی طوفانی
آنها که از همان ابتدا میخواستند میخ خود را محکم بکوبند و خبرهای
استارت یک غول استودیوی دیگر پیوسته در صدر باشد؛ پس دفتر جدید استیایکس
انترتینمنت را در بربنک لس آنجلس افتتاح کردند. جاییکه در چشم انداز آن میتوان
بکلات استودیوهای فیلمسازی معظمی همچون دیزنی، یونیورسال و برادران وارنر را
دید.
در این سال کتاب بهترین دشمنان: نژاد و رستگاری در جنوب جدید
اثر اوشا گری دیویدسون بهعنوان اثر مورد اقتباس برای فیلمی جدید توسط استیایکس
اعلام شد، ولی برگ برنده استودیو استیایکس اکران فیلم هدیه در سال ۲۰۱۵ بود که
یک تجربه شیرین در فروش بههمراه نظر مثبت منتقدان بود.
در اواخر سال اعتماد جیسون بلوم به استیایکس و مهارت فاگلسون
در تبلیغ فیلم باعث شد راز در چشمانش که فروش خوبی داشت برای همه از استودیو گرفته
تا دستاندرکاران تولید فیلم به تجربه خوبی بدل شود. تا جاییکه بیلی ری کارگردان
فیلم مشتاقانه در انتظار ساخت فیلم جدیدی در محیط حرفهای و خلاقانه استیایکس
بود.
سایموندز به مهارت ترغیب کننده خود برای جذب سرمایهها مینازید
و میدانست تا چندی بعد خیالش از تامین بودجه راحت است،از همین رو آرزوهای بسیاری
برای دنیای سینما در سر داشت. درواقع نیز آنها مبلغ زیادی را جمعآوری کرده بودند؛
ولی امید مکگلاشان به چشمانداز جدید رسانهای در جهان بود. او به رشد روزافزون
تجارت دیجیتال بسیار خوشبین بود؛ چرا که فرصتهای نوینی را بهویژه در عرصه جهانیتر
شدن برای هر استارتاپی فراهم میکرد. آنها خوب میدانستند که تجارت فیلم تنها بخش
کوچکی چیزی حدود ۲۰ درصد از بازار هدف استیایکس در دنیای سرگرمی خواهد بود. فرصت
نفوذ در بازار پخش، بازیهای ویدئویی حتی اپراهای تلویزیونی در منظر آنها بهقدری
گسترده بود که ایمان داشتند میتوانند خود را بهعنوان یک الگوی موفق سرمایه گذاری
معرفی کنند.
تایید سرمایهگذاری برادران هوایی در فیلمهای استیایکس خبر
بسیار خوبی بود که باعث میشد آنها تا چند سال آینده برنامه تجاری قابل اتکایی
داشته باشند. مدیران زیرک استیایکس بسیار علاقمند بود که از لحظه تولید فیلم تا
انتهای توزیع فیلم، نقشهای یکپارچه و منسجم داشته باشند.
هر چند هنوز غولهای فیلمسازی جهان فیلمهایی با بودجه کم میسازنند
که مخاطبان هدف در آن دختران جوان یا شیفتگان دنیای تاریکی و وحشت هستند؛ لیکن
استراتژی اصلی آمادهسازی استودیوی فیلمسازی برای ساخت فیلمهایی با بودجههایی
بیش از ۳۰۰ میلیون دلار است. این فیلمها هستند که میتوانند یک بانک فیلم گرانبها
برای یک استودیو فراهم کنند تا جریان سفارشهای جاپ کمیک و کتاب، ساخت بازیهای ویدیویی و… به
واسطه حقوق نشر، سیل درآمدها را نصیب کمپانی کند.
استیایکس ضربه تلایی را می زند.
یک روال کلی و رایج برای ساخت فیلمها هزینه کرد بین ۲۰ تا ۸۰
میلیون دلار است. استیایکس نیز با تحلیل
این رویه متوجه شده بود یک فیلم با چنین هزینهای که با خود یک ستاره را بر پرده
به نمایش در میآورد ۳۰ درصد بیشتر از فیلمهای متوسط هالیوود سودآوری دارد. البته
انتخاب بازیگران نیز برای تبدیل به ستاره شدن، یکی از هنرهایی است که این قبیل
تهیهکنندگان در آستین دارند. آنها به خوبی میدانند راسل کرو در نقش رابین هود
خواهد درخشید یا آبشناس.
یکی از کسانی که در این استعداد شهره هالیوود بود گری راس
نویسنده و کارگردان فیلمهای چون بزرگ، سیبیسکوت، شادآباد بود که تواناییهای
بازیگرانی همچون تام هنکس و توبی مگوایر را در پیش چشم شیفتگان سینما به نمایش
درآورده بود. از این رو استیایکس انترتینمنت تصمیم گرفته بود ساخت دولت آزاد
جونز را به او بسپارد. راس نیز سنگ تمام گذاشته بود و با تحقیقات گسترده چنان به
تاریخ جنوب آمریکا نفوذ کرد که بسیاری از اسطورههای تاریخی جنگ داخلی ترس برشان
مبادا پته شان بر روی آب افتاد.
البته با نمایش پسر در سال ۲۰۱۶ موفقیت باز هم به استیایکس
فیلمز روی خوش نشان داد و اهالی استیایکس به یکدیگر مژده میدادند سالی که نکوست
از شروعش پیداست. اما دولت آزاد جونز نتوانست حتی بودجه ساخت خود را به جیب استیایکس
بازگرداند. یک شکست بزرگ و باورنکردنی در تاریخچه کوتاه استیایکس انترتینمنت و
البته گری راس. حتی نمایش فیلم روز استقلال نیز نتوانست کمک چندانی به فروش بیشتر
دولت آزاد جونز کند.
به بیانی دیگر استیایکس انترتینمنت متوجه شد در این تجارت پرافتوخیز
کسی موفقتر است که بتواند ضربه طلایی را بر ذهن مخاطب بزند. همانطور که سریال
خانه پوشالی نتفلیکس و سریال شفاف نام آمازون را برجسته کرد؛ لیکن زدن این ضربه
طلایی به این سادگیها هم که بهنظر میرسد نیست. از سمتی آنها هنوز برای این سال
یک شگفتی دیگر در جیب داشتند.
مادرهای بد با اینکه با محدودیت نمایش برای ردههای سنی مواجهه
بود توانست به فروش خیره کننده بیش از ۱۸۰ میلیون دلار دست پیدا کند و از این جهت
بعد از فیلم خماری در جایگاه بهترین فیلم فروش رفته با این محدودیت قرار گرفت.
خبر بهتر برای استیایکس
ماه بعد به گوش همه رسید. استیایکس از حمایت مالی دو شرکت پیسیسیوی و
شرکت رسانهای تنسنت برای گسترش مشاغل تلویزیونی، ساخت فیلمهای کوتاه دیجیتال،
واقعیت مجازی و حمایت در بخش توزیع پرده برداشت و این به معنای حضور عمیقتر چین
در پشت پرده سینمای هالیوود بود.
تنسنت مالک شبکه اجتماعی ویچت است و اگر شما یک چینی بود نمیتوانستید روزی را سر کنید بدون اینکه با یکی از محصولات تنسنت برخورد نداشته باشید. تنست در تولید بسیاری از بازیها، رسانههای اینترنتی و ویدئو آنلاین نیز دست برتر را دارد، و این اعتبار استیایکس انترتینمنت را دوچندان میکرد.
البته نه تنها در ینگه دنیا بلکه در سرزمین باستانی چین که حضور هر بیشتر در آن آرزوی هر شرکت فیلمسازی است. شرکت پیسیسیوی نیز بزرگترین سرویس تلویزیون پولی را در هنگ کنگ اداره میکند و حوزه نفوذ آن تا به هند و حتی اندونزی نیز میرسید.
امید به موفقیت استیایکس
احتمالاً اگر بعد از جنگ جهانی سوم آمریکا و چین به شرکای تجاری
یکدیگر تبدیل شوند، فاگلسون را باید شادترین مرد روی زمین دانست، چرا که حتی در
همین زمان و با وجود سنگاندازیهای آمریکا چین دومین بازار جهان را در اختیار
دارد و هر ساله نیز رشد ۵۰ درصدی را تجربه میکند.
سال ۲۰۱۷ اکران فیلم قسمت بالایی فروش خوبی بههمراه داشت و فیلم بازی مالی نیز
در نزد جشنوارها برای استیایکس آبروداری کرد. با این اوصاف باید گفت استیایکس
منفور شده بود، بهویژه در بین مدیران استودیوهای بزرگ. مدیران دیگر استودیوها آنها
را لعن میکردند، چرا که توانسته بودند تنها با هفتاد کارمند پانزده فیلم در سال
تهیه کنند.
خبرهای بر عرضه اولیه سهام استیایکس در بورس هنگ کنگ شنیده
شد. البته برای شرکتی که با چینيها رابطه بسیار خوبی داشت چندان عجیب نبود. در
حقیقت اس تی ایکس نه تنها یک دروازه برای ورود راحت چین یه بازار سینمای آمریکا
بود؛ بلکه راهی به دنیای موفقیتهای مالی هنگفت و پرسود نیز بهنظر میرسید.
سرانجام نیز آپریل ۲۰۱۸ اعلام رسمی برای عرضه اولیه سهام استیایکس
در بورس اوراق بهادار هنگ کنگ اعلام شد. هرچند این زمانی بود که جنگ تجاری چین و
آمریکا باعث آشفتگی بازار بود؛ اما استیایکس به ترازنامه مالی موفق و قابلتوجه
خود چشم امید بسته بود. آنها تنها به فکر نمایش محصولات خود در چین نبودند بلکه میخواستند
منابع مالی چین در جهت فرآیند توسعه هدفمند در صنعت سینما هزینه شود. گویی این
باور قلبی مردان استیایکس بود که دانش به همراه شبکه توزیع مناسب همان چیزی است
که یک استارتاپ سینمایی به آن نیاز دارد.
وقتی بیشتر اوقات به جای بله گفتن نه میگویید بهتدریج در نزد
کارمندان به یک هیولا تبدیل میشوید. کسی که همه از او متنفر هستند و البته میترسند
کسی نیست جز مدیر استودیو و البته تجربه نشان داده که در صورت عدم موفقیت او
نخستین کسی است که باید به دنبال در خروجی بگردد؛ پس باید پشت هر بله یا خیر یک
مدیر استودیو حسی از خوفورجا پنهان شده باشد.
نتیجه یک نگاه هوشمندانه برای فیلمی که میتوانست
با حضور جکی چان هزینه خود را در سینما چین پس بدهد استفاده از یک کارگردان با
تجربه، کمخرجتر و فرصتطلب به نام مارتین کمپل بود تا سودآوری فیلم تضمین شود.
این گونه بود که شناخت بازار توسط مدیر استودیو موفقیت فیلم بیگانه در سال ۲۰۱۷ را
برای استیایکس رقم زد. جاییکه ۳۵ میلیون دلار خرج شد و ۱۴۵ میلیون دلار برداشت
شد.
سینمای امروز دنیای جدیدی را تجربه می کند.
سینمای امروز دورانی جدید را تجربه میکند. صد سال پیش استودیوهای بزرگ صاحب شبکه نمایش خود بودند و هر کدام سالانه ۲۰۰ فیلم تولید میکردند، در حالی که در دهه اخیر مجموع تولید فیلمهای استودیو کمتر از ۲۰۰ فیلم است. بازاری فشرده که در آن یک اشتباه برای استودیوهای متوسط میتواند آغاز یک سقوط آزاد مرگبار باشد. در حقیقت آن چیز که میتواند ضامنی برای باز شدن یک چتر نجات در این سقوط باشد همان چیزی است که ناخوداگاه چشم شما را بر پرده سینما خیره میکند.
امروزه ما در حال تجربه فیلمهایی هستیم که نسبت به گذشته بهتر
نشدهاند؛ ولی به مدد فناوریهای نوین سینمایی بسیار رضایت بخشتر شدهاند. آن
ظرافت را شما نه در تلویزیون بلکه بر پرده سینما میتوانید تجربه کنید و این دلیل
موجهی است که هنوز بعضی به سینماها میروند تا با تجربه لبههای اوج این ظرافت
فریاد بزنند، بخندند، اشک بریزنند و گاهی نیز جیغ بکشند.
اینگونه است که هری پاتر یا حتی ارباب حلقهها
میتواند در نظر بسیاری از کریمر علیه کریمر فیلم بهتری باشد. استیایکس
انترتینمنت نیز توجه خاصی به این موضوع داشت و بههمین جهت مشارکت با علی بابا
پیکچرز برای ترکیب فناوری فیلم با واقعیت مجازی آغاز یک برنامه بلند مدت بود. باید
اعتراف کرد که این استراتژی پنهانی نیست؛ چرا که ما شاهد ورود غولهای فناوری به
عرصه سینما و خرید استودیوهای بزرگ فیلمسازی هستیم، دیگر تعجبی نخواهد داشت اگر
که فیلمهای آینده تحت برند گوگل، آمازون، فیس بوک، یوتیوب، کامکست نتفلیکس، هولو
و… ببینیم.
اس تی ایکس بیدی که از این بادها نمی لرزد.
استیایکس در دنیای انیمیشن در سال ۲۰۱۸ نیز با هولو به یک
توافق دست پیدا کرد که در قالب سریال عروسکهای زشت از سال بعد به نمایش درآمد.
البته عدم موفقیت بعضی از فیلمها در تابستان ۲۰۱۹ نیز گریبان استیایکس را گرفت و برخی از
بهترینهای دنیای سینما نیز از استیایکس فاصله گرفتند. تا جایی که تامین منابع
مالی نیز دچار مشکل شد و در نتیجه اکران فیلمها اعلام شده به تاخیر افتاد.
در آغاز سال جدید نیز نمایش ناامیدکننده جاسوس من در باکس آفیس
تن مدیران استیایکس انترتینمنت را لرزاند. البته اوضاع پسربچه ۲ چندان بد نبود و
به هر حال استیایکس نشان داده بود که بیدی نیست که از این بادها بلرزد.
امیدواریم از خواندن مقاله اس تی ایکس لذت برده باشید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
استودیو فیلمسازی کلمبیا پیکچرز
کلمبیا پیکچرز مشعل فروزان سینما
در دهم ژانویه ۱۹۲۴ یک استودیو فیلمسازی تصمیم گرفت نام خود را به کلمبیا پیکچرز تغییر دهد و با اهدافی نو نهتنها به بخشی از تاریخ آمریکا بلکه به یکی از درخشانترین تولید کنندگان فیلم در جهان تبدیل شود.
در این مقاله از استودیو فردا قصد داریم به سرگذشت شگفت انگیز کمپانی فیلمسازی کلمبیا پیکچرز بپردازیم.
استودیو کلمبیا پیکچرز چراغ فروزان تاریخ سینما
استودیو کلمبیا پیکچرز یکی از سلاطین عصر طلایی هالیوود بود،
لیکن این چراغ فروزان در تاریخ سینما راهی سخت و پرمشقت برای جلوس بر صندلی بزرگان
طی کرده است. سرگذشتی شگفتانگیز و جذاب بهمثابه همان فیلمهای جادویی و درخشانی
که از این کمپانی بیرون آمد و چشمها را بر پرده نقرهای سینما خیره کرد.
روزگاری نه چندان
دور، کمی بیش از صد سال پیش، شرکت فیلمسازی به نام CBC بود که توسط دو برادر و یک رفیق در ۱۹ ژوئن
۱۹۱۸ تأسیس شده بود. برادران از خانواده کوهن یهودی به نام هری و جک بودند و رفیق
آنها جو براندت نام داشت. نام CBC نیز سرواژه اول این سه شریک
(کوهن،براندت،کوهن) بود. این سه رفیق وظایف شرکت را بین خود تقسیم کرده بودند.
براندت بهعنوان رئیس شرکت، جک وظایف پخش فیلم در نیویورک و کوهن نیز مدیر تولید
در هالیوود بود، اما این همه آن چیز نبود که برای موفقیت در دنیا جذاب سینما نیاز
داشتند.
کلمبیا پیکچرز چگونه شکل گرفت؟
این سه دوست CBC را با یک وام ۱۰۰ هزار دلاری تأسیس کردند، لیکن با گذشت شش سال بعد، CBC هنوز در میان فهرست گزارش شرکتهای فیلمسازی کوچک بود که توسط هالیوودیها به لقب پاورتی راو مفتخر شده بودند.
پاورتی راوها استودیوهای فیلمسازی بودند که با بودجه کم به تلاش خود برای ساختن فیلمهای جذاب ادامه میدادند.
یک گام محکم برای دست یافتن به هدف بزرگ نگاهی دوباره به چشماندازها و تغییر نام شرکت به کلمبیا پیکچرز بود و گویی این کاری بود که تنها از عهده هری کوهن برمیآمد.
کوهن در میان یک خانواده کارگری در شهر نیویورک چشم به جهان گشوده بود؛ ولی با تلاش در میانه دهه ۱۹۲۰ توانسته بود برای خود برند و ابهتی خاص در میان بزرگان صنعت سینما دستوپا کند. او مدیر بخش تولید فیلم هالیوود کلمبیا بود و جک و جو در نیویورک مشغول دست و پنجه نرم کردن با مسائل مالی بودند. آنها برای بهبود چهره خود در میان استودیوهای فیلمسازی رقیب تصمیم گرفتند ساختمانی اداری و هرچند کوچک را در خیابان گاور تهیه کنند تا سال ۱۹۲۶ نقطه عطف دیگری در تاریخ کلمبیا پیکچرز باشد. کوهن اهداف دیگری نیز داشت، او با جلب نظر استعدادهای استودیو فیلمسازی به آینده درخشانتری میاندیشید.
حرکت رو به رشد
کلمبیا پیکچرز در زیر سایه فرمانروایی بیچون و چرای هری کوهن به مدت سی سال طول
کشید. در اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی کلمبیا دیگر آن استودیوی فیلمسازی کوچک نبود و میرفت
تا به جایگاه افسانهای پنج غول استودیو فیلمسازی هالیوود یعنی برادران وارنر،
رادیو پیکچرز، پارامونت، مترو گلدوین مایر و فاکس قرن بیستم نزدیک شود. البته
استودیوهایی همچون یونایتد آرتیستز و یونیورسال نیز به رقبای جدی برای کلمبیا
پیکچرز تبدیل شده بودند.
رکود بزرگ اقتصادی و تاثیر بر استودیو های فیلمسازی
آغاز دهه ۳۰ میلادی
بود و رکود بزرگ بر همه جوانب زندگی مردم تاثیر گذاشته بود و استودیوهای فیلمسازی
نیز از این قاعده مستثنی نبودند. پنج غول صنعت فیلمسازی با ریزش زیادی حتی در صندلیهای
تئاتر روبهرو شدن و دوران سختی را می گذراندند. کلمبیا که هنوز برنامههای بزرگی
در بخش تئاتر نداشت این صدمات را تجربه نکرد و درست هنگامیکه تئاتر رونق خود را
پیدا کرد کلمبیا پیکچرز فرانک کاپرا را در کنار خود داشت.
در استودیوی کلمبیا
حتی گاهی رابطه برادرانه نیز خدشه دار میشد و سرانچام برندت تصمیم گرفت با فروختن
سهم خود سال ۱۹۳۲ راه خود را از این شراکت پر تشویش جدا کند. هری نیز با جسارت
تمام بهصورت همزمان در دو سمت مدیر تولید و مدیر عامل به کار خود ادامه داد. جک
همچنان در سمت معاونت و خزانهدار باقی مانده بود؛ ولی اختلاف با هری نیز سریالی
قدیم بود که این دو برادر هنوز با هم بازی میکردند. هرچند در نهایت این هری بود
که به فرمانروای بیچونوچرای کلمبیا پیکچرز تبدیل شد.
اینک زمانی بود که
جرقهای زده شود تا از ارزشمندترین سرمایه کلمبیا پیکچرز رونمایی شود. این جرقه
نمایش فیلم جدیدی از استودیوی فیلمسازی کلمبیا با نام دانُوِن افیر بود. مغز هنری
و متفکر این فیلم کسی نبود جز فرانک کاپرا که با ساخت این فیلم هم مسیر زندگی خود
و هم مسیر پیشرفت استودیوی فیلمسازی کلمبیا را به سمت پیشرفت روز افزون هدایت
کرد.
فرانک کاپرا نیز میدانست
مردم این دهه غمبار چگونه در جستجوی خوشبختی هستند. فیلمهای او شکوه و عظمتی به
یک انسان معمولی میداد که باعث میشد هرکسی بهراحتی بتواند با آنها همذاتپنداری
کند. فیلمهایی همچون در یک شب اتفاق افتاد، آقای دیدز به شهر میٰرود، نمی توانی
این را با خودت ببری و البته آقای اسمیت به واشنگتن میرود جایگاه ویژه و خلل
ناپذیری به کاپرا در دنیای فیلمسازی و هالیوود بخشید.
آفتاب کلمبیا پیکچرز طلوع می کند.
سرانجام روزی فرا
رسید که خورشید موفقیت برای کوهن و کلمبیا پیکچرز نیز طلوع میکرد. طوفانی که
نمایش فیلم در یک شب اتفاق افتاد در آکادمی اسکار ایجاد کرد ۵ اسکار سال ۱۹۳۴ را
ربود و نام کلمبیا پیکچرز را به آسمان برد. دیگر کسی نمیتواسنت به کلمبیا پیکچرز
بگوید پاورتی راو.
مشتریان جدید به
کلمبیا پیکچرز علاقه نشان دادند و تبدیل به مشتریان ثابت این استودیوی فیلمسازی
شدند. استراتژی کلمبیا هنوز هم در قالب ادغام افقی بود که باعث میشد تا علاوه بر
تمرکز بر تولید و توزیع به تدریج قدرت رقابت کلمبیا پیکچرز را در بازار فزونی میبخشید.
تا حدی که صاحبان تئاتر نیز نام کلمبیا پیکچرز را جدی گرفته بودند.
کلمبیا پیکچرز که
تشنه تصاحب جایگاه بهتری بود به اهداف بزرگتری در بازار نظر دوخته بود؛ پس گستره
فعالیتهای خود را برای ارائه منظم ساخت موضوعات کوتاه تا سریالها و سفرنامهها
حتی تولیدات ورزشی و کارتون ادامه داد. تفکرات کوهن باعث شد دوران درخشان و پرسودی
در کلمبیا رقم بخورد.
رمز موفقیت هری بسیار ساده بود او به استعدادها احترام میگذاشت ولی مطمئن بود که آنها متوجه هستند که رئیس هنوز چه کسی است. هری با وسواسی خاصی این کار را انجام میداد و کارمندان نیز مطمئن بودند که جواب انتقادهای خود را خواهند گرفت. وقتی صدا فریادهای لعن و نفرین هری که بازیگران و کارگردانها را خطاب قرار میداد، هر بعدازظهر از دفترش به گوش میرسید، همه میدانستند که این عصبانیت به مهمانی شبانه او کشیده نخواهد شد و هری مهربان در آنجا منتظر آنها است.
این شیوه هری بود که نقش پلیس بد و خوب را به تنهایی
اجرا میکرد تا هم از کیفیت انجام کارها آسوده باشد و هم سیطره کاملش را بر
کارکنان خود حفظ کند. این رفتار او در هنگام بازیگری نیز باعث شده بود که سبک خاص
او در هالیوود موردتوجه کارگردانها نیز قرار بگیرد.
رفتار هری منافع و مزایای خاصی داشت. شاید اگر هری نبود دنیای خشن سینما جایی برای سه کلهپوک باز نمیکرد و شاید هم اگر هری و سماجت او نبود، کرلی هاوارد روزهای بیشتری زنده میماند. همه اینها ناشی از یک باور عمیق در روح هری بود، او میخواست چیزی به مردم بدهد که بهدنبال آن بودند.
هری به دنبال بهترین بهترینها بود چیزی که بر فراز پلههای
موفقیت طنازانه بدرخشد ولی بهزودی کلمبیا مهر بزرگی را از دست میداد.
کلمبیا پیکچرز در اوج و شکوه
کاپرا کلمبیا را
۱۹۳۹ ترک کرد و کارکنان با هری کوهن مستبد تنها گذاشت. عدهای از اهالی کلمبیا تصور میکردند عنقریب
کار کلمبیا تمام است ولی کوهن با سرمایهگذاری دوباره روی کارگردانها و تهیهکنندگان
مستقل روزهای آفتابی را برای کلمبیا رقم زد. حضور الیا کازان، فرد زینمان، دیوید
لین، رابرت راسن، اتو پرمینگر و جوزف لوزی
باعث شد کلبیما باز هم درخشان و خیره کننده به حیات خود ادامه دهد.
با پایان گرفتن دهه
۱۹۳۰ استودیو فیلمسازی کلمبیا استراتژی جدیدی به کار گرفت. کلمبیا پیکچرز به ساخت
فیلمهای رده B با بودجه پایین مشغول شد. این رویه موفق
باعث شده بود که کلمبیا پیکچرز در حدود ۷۰ درصد تولیدات خود را بر این مبنا پایهریزی
کند و آثار جذاب و موفقی همچون بلاندی، بوستون بلکی و سری گرگتنها در میان
طرفداران جایگاه خود را پیدا کند. در حقیقت فضای نابسامان دهه ۱۹۳۰ استودیوهای
فیلمسازی را وارد کرده بود تا سبکی از
فیلمهای سرگرم کننده را برای مخاطبان تهیه کنند که به اسکروبال کمدی مشهور شدند.
بهتدریج سالهای
جنگ نیز فرا رسید و کلمبیا حتی در چنین زمانی به تولیدات خود مشغول بود تا حدی که
کلمبیا در ۶ سال جنگ جهانی دوم به درآمدی دو برابر و سودی شش برابری دست پیدا کرد.
کلمبیا ثابت کرده بود که هر رقیب و مشکلی را زیر پا میگذارد و تنها به موفقیت
بیشتر میاندیشید؛ لیکن بهزودی رقیب پا به میدان میگذاشت که تا مدتها نهتنها
رقیب بلکه گویی دشمن سینما بود. نام این دشمن مخوف تلویزیون بود.
تلویزیون دشمن مخوف سینما
با حضور و گسترش
جعبهجادویی در اتاق نشیمن خانهها رغبت به نمایش فیلم بر پرده نقرهای رو بهافول
بود و نخستین استودیوی فیلمسازی که واکنش نشان داد کلمبیا بود.
آنها باور داشتند
اگر نمیتوانید دشمن را شکست دهید پس آن را به بهترین دوست خود تبدیل کنید. پس
کلمبیا توانست در سال ۱۹۴۸ یک شرکت تابعه تلویزیونی به نام اسکرین جمز را پایه
گذاری کند و سرانجام توانست ۴ سال بعد به تولید برنامههای تلویزیونی بپردازد.
علاوه بر تولید برنامه های جدید همچون رین تین تین، کاپیتان نیمه شب و پدر بهتر میداند
شرکت اسکرین جمز به فروش حق پخش فیلمهای قدیمی کلمبیا نیز میپرداخت.
البته کلمبیا
پیکچرز حاضر نبود به سینما پشت کند و به تجربه استفاده از تکنیکهای مدرنی همچون
سینمااسکوپ نیز دست زد؛ اما در این دوران باید ساخت فیلمهای درخشانی همچون از
اینجا تا ابدیت، در بارانداز، شورش کین را عامل اصلی موفقیت کلمبیا دانست.
سرانجام قلب تپنده و مغز متفکر کلمبیا پیکچرز
جک در ۱۹۵۶ برادر
خود هری را تنها گذاشت و آخرین سکانس زندگی خود را بازی کرد. گویی هری نیز به گلایه
و شکایتهای وی عادت کرد بود چرا که او نیز دو سال بعد با زندگی وداع کرد.
سرانجام قلب تپنده و مغز متفکر کلمبیا پیکچرز، هری کوهن ۶۶ ساله به پایان راه زندگی خود رسید. در کمال شگفتی ۱۳۰۰ نفر در مراسم خاکسپاری وی شرکت کردند؛ اما با گذشت سالها نام هری کوهن در فهرست منفورترین مردان هالیوود ثبت شد. گویی جماعت تشییعکننده نه برای خداحافظی، بلکه صرفا به خاطر اطمینان از مرگ هری در مراسم او شرکت کرده بودند.
کوهن پادشاه ستمگری بود که کلمبیا را تنها با منطق خود پیش میبرد و ملاک
موفقیت خود را گردش مالی بزرگ این استودیو بزرگ فیلمسازی قرار داده بود. البته در
دنیای هالیوود این شیوه باعث حفظ و ارتزاق خانوادههای زیادی شده بود پس هنوز
کسانی بودند که به هری احترام میگذاشتند.
صندلی ریاست کلمبیا نیز قرار بود نصیب یک همکار
قدیمی هری به نام آبه اشنایدر شود. او که با سمت حسابدار وارد CBC شده بود توانسته با تحصیلات شبانه مدرک
لیسانس بازرگانی خود را از دانشگاه نیویورک بگیرد. آیا این پایان راه کلمبیا
پیکچرز بود؟
کلمبیا پیکچرز بهدنبال هویت خود
در دهه ۱۹۶۰ کلمبیا پیکچرز نیز همان راهی را رفت که دیگر استودیوهای فیلمسازی هالیوود در پی گرفتند و برای سودآوری هر چه بیشتر یه تلاش مضاعفی دست میزدند. دیگر سالهای حضور خیره کننده تماشاگران در تئاتر و عصر طلایی سالهای ۱۹۳ تا ۴۰ میلادی به خاطرها تبدیل شده بود، حتی کلمبیا نیز بدون فعالیت شرکت اسکرین جمز دچار دردسرهای بزرگی میشد.
اوضاع بهنحوی متفاوت شده بود که حتی بعضی اوقات درآمد پخش تلویزیونی بازده بیشتری
در پی داشت. در این دوران بود که فیلم پل رودخانه کوای تنها برای دوبار نمایش در ABC به فروش ۲ میلیون دلاری دست یافت. فیلمهای
بزرگی همچون لورنس عربستان، ناگهان تابستان گذشته، توپهای ناوارون نیز چنین
سرنوشت شیرینی پیدا کردند.
میانه دهه ۱۹۶۰
کلمبیا بهاعتبار بالایی دست یافته بود و نشستن بر صندلی مدیریت آن یک آرزوی طلایی
بود. کلمبیا تبدیل به طعمه بزرگ برای استراتژیستهایی که کارشان تصاحب بزرگترین
سهامها در شرکتها بود، تبدیل شده بود و آبه اشنایدر با یکی از سرسختترین آنها
به نام موریس کلرمانت روبهرو شده بود و اگر قوانین ارتباطات سال ۱۹۳۴ آمریکا نبود
کلمبیا و اشنایدر سرانجام نامعلومی داشتند.
دهه ۶۰ همراه شد
برای کلمبیا با یک سری آثاری موفق همچون طلاق به سبک آمریکایی، تقدیم با عشق، حدس
بزن چهکسی برای شام میآید و در کمال خونسردی.
سالهای پایانی دهه
۱۹۶۰ نیز همراهی ستارگانی مانند پیتر فوندا، جک نیکلسون، دنیس هوپر در فیلم سبُکسواران سود ناخالصی ۲۵ میلیون دلاری را برای استودیو
فیلمسازی کلمبیا رقم زدند.
کلمبیا پیکچرز در دریای مشکلات مالی
اما سرانجام
روزهایی رسید که کلمبیا نیز با مشکلات مالی روبرو شد. این مشکلات که که از آغاز
دهه ۱۹۷۰ گریبانگیر کلمبیا پیکچرز بود کار را به در سال ۱۹۷۳ بهجایی رسانید که در
سال ۱۹۷۳ که این استودیو فیلمسازی بعد از قبول ضرر ۸۳ میلیون دلاری تغییر رویه
داد و به اقدامات کاهش هزینهها دست زد. در جولای همین سال آلن جیمز هیرشلفید که
یک مرد کارکشته در امور مالی و بازرگانی بود بر صندلی مدیریت کلمبیا پیکچرز تکیه
زد.
یک ماه بعد مردی دیگر به نام دیوید بگلمن نیز به
استودیو فیلمسازی کلمبیا پیوست که با سابقه یافتن استعدادهای درخشان بهسمت مجری
فیلم به کار مشغول شد. بگلمن مدیر پروژههای موفقی همچون برخورد نزدیک از نوع سوم،
عمیق، شامپو، تامی و بانوی خندهدار بود؛ اما این مرد موفق در سال ۱۹۷۷ با کشف
اختلاس ۶۰ هزار دلاری خود را رسوا کرد. هیات مدیره تصمیم گرفت او را به تعلیق درمی
آورد و ماه سپتامبر را وی را مجددا به کار
بازگرداند؛ لیکن اعتراض عمومی باعث شد بگلمن دو ماه بعد نامه استعفای خود را
بنویسد.
کلمبیا پیکچرز و تکنولوژیها مدرن
دهه ۱۹۸۰ چالش های
مدرنتری یک استودیو فیلمسازی را تهدید میکرد. این زمانی بود که تلویزیونهای
کابلی و ویدیوی خانگی بهدنبال جایگاه خود در بازار پررونق و متنوع سرگرمی بودند.
لیکن نقطه تحولات جدید در سال ۱۹۸۲ بود زمانی که شرکت کوکاکولا به خرید سهام کلمبیا پرداخت. از این زمان ایده فیلمهای کلمبیا تحتتاثیر سنجش و آیندهنگری بازار انتخاب میشد و البته درآمد کلمبیا پیکچر از شرکت در تبلیغات با همکاری کوکاکولا نیز بیشتر شد. اما هنوز کلمبیا پیکچرز باید به درک بهتری از سازوکار دنیا جدید سینما میرسید تا به هویت خود پی برد. دنیای جدید که در میان تکنولوژی و بازار مدرن سرگرمی قرار گرفته بود.
سرانجام کلمبیا پیکچرز
در همین سال ۱۹۸۲
کلمبیا به پیوندی با CBS و HBO دست زد و استودیو فیلمسازی ترایاستار پیکچرز متولد شد. ترایاستار
پیکچرز با توزیع فیلمهای موفق رمبو اولین خون قسمت دوم و استعداد ذاتی به درآمد
هنگفتی دست یافت. ترایاستار پیکچرز جایگاه خوبی پیدا کرده بود و مدیران کوکاکولا
نیز تصمیم گرفتند ادغامهایی در شرکتها انجام دهند.
ویکتور کافمن مدیر
جدیدی بود که وظایف تازه را بر عهده گرفت؛ اما از این زمان کلمبیا دچار افتی شدید
شد. حتی با وجود تلاش های نسبتاً پر سود شرکتهای تابعه Columbia Pictures Television و Merv Griffin Enterprises ضرری معادل ۱۰۴ میلیون دلار در حسابهای سال
۱۹۸۸ کلمبیا ثبت شد.
اکثر سود کلمبیا از بخش تلویزیونی ناشی میشد و تقریباً با دوبرابر شدن سود این بخش در سال ۱۹۹۲ این اثربخشی برجستهتر دیده میشد. این زمانی بود که آلن لوین نیز توجهش به کلمبیا جلب شد. لوین که مدیر سونی پیکچرز بود تصور میکرد که آینده کلمبیا میتواند درخشان باشد. با ورود لوین موج تغییرات در شرکت به راه افتاد. این تغییرات باعث شد بعضی از شرکتهای تابعه کلمبیا نتایج موفقی در بازار کسب نکنند؛ ولی هنوز کلمبیا پیکچرز و ترای استار در حال لذت بردن از وقایع گیشه و گردش مالی آن بودند.
فیلم ترمیناتور
۲: روز داوری تنها در ایالات متحده ۲۰۰ میلیون دلار نصیب ترای استار کرد. فیلمهای
پسرها در محله، دختر من، شاهزاده جزر و مد باعث شدن بالاترین درصد درآمد سالیانه
نصیب کلمبیا و ترای استار شود.
سونی و کلمبیا پیکچرز
سال ۱۹۹۳ زمانی بود
که دیگر کلمبیا و ترای استار کاملاً با سونی پیکچرز هماهنگ شدند و نقشههای جدیدی
برای تصاحب بازار بینالمللی طراحی شد که به منجر به سودآوری زیاد گشت.
هرچند در این دهه همیشه اوضاع بر وفق مراد نبود
و با کاهش ارزش استودیوهای هالیوودی نظراتی مبنی بر فروش کلمبیا و ترای استار نیز
به گوش میرسید؛ولی تلاش چشم بادامیهای برای ماندن در هالیوود به آنها کمک کرد تا
راه و رسم بازی را یاد بگیرند و سالهای دور از خانه تنها به ثبت ضرر و زیان مالی
صرف نشود. کلمبیا پیکچرز در طول سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ توانسته بود بهطور متوسط ۱۷
درصد از بازار داخلی باکس آفیس را از آن خود کند. فیلمهای خاطرهانگیز بیخواب در
سیاتل، چند مرد خوب، فیلادلفیا و البته در خط آتش یادگار این دوران هستند.
هماکنون شرکتهای
تریاستار موشن کلمبیا بخشی از امپراطوری سونی پیکچرز (SPE) هستند. آنها در رشتههایی همچون تولید و
پخش تصاویر متحرک، تولید برنامههای تلویزیونی و سندیکایی، شبکه ویدیوی خانگی و
چند بخش دیگر از تجارت سرگرمی حضور دارند.
فیلمها و آثار
کلمبیا به بخش ماندگاری از فرهنگ آمریکا و حتی جهان تبدیل شدند و در جان و دل
مردمان همه فرهنگها رسوخ کرده است. مردمانی که با داستانهای کلمبیا زندگی کردند،
با قهرمانان فیلمها رویاپردازی کردند و با سرانجام آنها گاهی اشک ریختند و گاهی
نیز به لب لبخند زدند. کلمبیا پیکچرز گنجینهای از خاطرات درخشان و نوستالژیک بشر
است که نگاهی هر از گاه به آن به بشر یادآوری میکند از چه راهی در عصر
ارتباطات به زندگی امروز رسیده است.
امیدواریم از خواندن مقاله کلمبیا پیکچرز لذت برده باشید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
استودیو انیمیشن جیبلی

استودیو انیمیشن جیبلی، قلعه رویاهای فراموش نشدنی
استودیو گیبلی سکه طلایی است که نام مانگا بر یک سمت آن و انیمه در سمت دیگر آن نقش بسته است. بعد از انقلاب مانگا که شیفتگان مانگا، به احترام خدای مانگا، نام انقلاب تزوکا را برای آن نتخاب کردند، انتظار تحولی نو در انیمه نیز چندان دور از ذهن نبود. چراکه اشخاصی همچون میازاکی هایائو، تاکاهاتا اسائو و سوزوکی توشیو با حمایت شوتن که شیفته نمایش اصالت و احساس برای همه بودند در کنار هم جمع شده بودند تا اثری نو خلق کنند.
این مقاله از استودیو فردا به سرگذشت استودیو انیمیشن گیبلی اختصاص دارد.
دنیای مانگا وارد استودیو انیمیشن می شود.
قرار بود دنیای شگفتانگیز مانگا از صفحات نشریه Animage به دنیای استودیوی انیمیشن وارد شود. یک گام مهم دیگر برای لذت بردن همه مردم از کمیکهای ژاپنی که مملو از شگفتی و حس تازگی بودند.
هر چند این حرکت ریسک زیادی میطلبید؛ ولی با نمایش خیره کننده انیمه نائوشیکا از دره باد و ربودن خواب از چشم تماشاگران سینما این امر بر همه ثابت شد که دهه ۱۹۸۰ آبستن حوادث بزرگ برای دنیای انیمه است. حوادثی که باید ریشه آن را در نزد غولهای قدیمی انیمیشن ژاپنی جست. غولهای که نگهبان و حامی رویاهای ما بودند.
استودیو انیمیشن جیبلی ایستاده بر شانه غول ها
رشد انیمه یکی از انفجاریترین شکلهای گسترش فرهنگ بصری در چند دهه اخیر است. همچنان که انیمیشنهای
غول والت دیزنی در غرب رویاسازی میکردند در شرق نیز زمانه زایش کوتولهای درخشان در تاریخ سینمای انیمیشن بود که تصمیم گرفته بود بر فراز شانه غولهای سرزمین آفتاب تابان بایستد.
در آغازین سالهای دهه ۱۹۷۰ جنبوجوش تحولات زیادی بین غولهای انیمیشنسازی ژاپنی به راه افتاده بود.
سال ۱۹۷۱ یک استودیوی انیمیشن به نام تاپکرافت توسط یک تهیهکننده به نام ترو هارا تأسیس شد که در انیمه دختری از دره باد و انیمه مکروس نیز فعالیت داشت. ترو هارا از کسانی بود که در یکی از قدیمیترین استودیوهای انیمیشن ژاپن به نام توئی انیمیشن مشغول به کار بود. توئی انیمیشن یکی از خزانههای استعداد بود که آینده انیمیشن ژاپن همیشه به آن مدیون است.
آثار توئی در جهان ورای جزیره نیز پرطرفدرا بود و از معروفترین سریالهای انیمه این استودیو که در ایران نیز نمایش داده شد، انیمه ایکیوسان بود.
شکوفایی استودیو انیمیشن های ژاپن
جریان نوزایی و شکوفایی تا کنون نیز در انیمیشن ژاپن دیده میشود. کمی قبلتر در سال ۱۹۶۷ استودیو انیمیشن به نام کناک نیز تأسیس شده بود که از کارمندان سابق توئی انیمیشن و استودیو انیمیشن موشی به سرپرستی اوسامو تزوکا دستنیافتنی شکل گرفته بود. پسر شجاع و مسافر کوچولو و البته سفرهای میتی کومان آثاری بود کناک روانه خانههای ما کرد. اکنون این استودیو انیمیشن با نام ICHI شناخته میشود.
یک استودیو انیمیشن دیگر استودیوی Zuiyo Eizo نیز در آغازین سالهای دهه ۱۹۷۰ بود که در آن علاقه خاصی برای ساخت انیمیشن از آثار ابدی و مشهور جهان بود. استودیو انیمیشن ایزو در حال اوج گرفتن به سمت موفقیت بود که با ساخت انیمیشنی به نام مایا زنبور عسل (نیک و نیکو) و شکست در فروش آن در بازار اروپا به یک دردسر مالی بزرگ دچار شد. این استودیو انیمیشن نیز در سال ۱۹۷۵ به دو قسمت تقسیم شد و استودیو نیپون که کارکنانی همچون میازاکی و تاکاهاتا را در خود داشت تشکیل شد.
نیپون انیمیشن که گویی در ایران حق انحصاری خاصی برای پخش داشت اکثر خاطرات کودکی از دنیای جذاب انیمیشن کودکان دیروز ایران را شکل داده است. حتی مرور نام آثاری مانند حنا دختری در مزرعه، ماجراهای تام سایر، بابا لنگ دراز، دور در دنیا در ۸۰ روز، آن شرلی با موهای قرمز، نیک و نیکو، رامکال، مهاجران، باخانمان، بچههای آلپ و داستانهای جنگل سبز این فهرست بلند را به اتمام نمیرساند، ولی اغلب این آثار که تحت نام بزرگتر تئاتر شاهکارهای جهان شناخته میشوند در ایران نیز پخش شد و هنوز نیز جذاب و پرطرفدار هستند.
اوتاکو شرط استخدام در استودیو انیمیشن
در ۱۹۷۹، هایائو میازاکی در میانه تولید آنه از گرین گیبلز (آنه شرلی با موهای قرمز) نیپون را به قصد ساخت نخستین انیمه خود به نام قلعه کاگلیسترو ترک کرد.
انیمهها در بین مردم نفوذ خوبی پیدا کرده بودند و حتی اصطلاح اوتاکو نیز در دهه ۱۹۸۰ میلادی رواج بیشتر پیدا کرد. اوتاکو به معنی کسی که دیوانهوار عاشق چیزی است و در دنیای استودیوهای انیمه تنها کسانی استخدام خواهد شد که اینچنین شیفته و شیدای انیمه باشند.
انیمهسازان هنوز هم به دنبال بازار جدیدی بودند تا جماعت اوتاکو هرگز از رشد و فزونی باز نایستند.
با همه این اوصاف استودیو انیمیشنهایی هم بودند که در همین سال و در میان این رقابت سخت و طاقتفرسا منحل شدند و از آن جمله تاپکرافت معروف بود که بهنوعی به دو قسمت تقسیم شد. تعدادی از کارمندان تاپ کرافت سعی کردند با تأسیس یک استودیو دیگر به نام پاسیفیک انیمیشن و ساخت سریال انیمیشنی تندرکتز و سیلور هاوکس به کار خود ادامه دهند؛ لیکن سرانجام در برابر پیشنهاد خرید والت دیزنی تسلیم شدند و به استودیو انیمیشن والت دیزنی انیمیشن ژاپن در سال ۱۹۸۸ تغییر نام داد.
تولد استودیو انیمیشن جیبلی
لشکر انیمهها
ناامید نبودند و همچنان مهیا میشدند تا همچون نسیمی سحرانگیز جهان را به تسخیر
خود درآورند تا حتی امپراطوری والت دیزنی نیز احساس خطر کند. سرانجام خبری در
توکیو پیچید. این بار خبری از نمایش دلانگیز شکوفههای گیلاس نبود؛ بلکه انتشارات
توكوما شوتن خبر از تولد استودیوی انیمیشن جدیدی به نام جیبلی میداد.
تاکاهاتا نابغه انیمه ژاپن که از استودیو انیمیشن توئی آمده بود سفر طولانی را با دوست خود میازاکی شروع کرده بود تا بعد از ساخت انیمیشنهایی در نیپون و چندی دوران دوری، سرانجام در کنار میازاکی آرام بگیرد. البته منصفانه نیست که از تلاش و مجاهدت سوزوکی در ورود تاهاکاتا و برای برپایی استودیوی جدید یادی نکنیم. در واقع اگر سوزوزکی نبود، شاید دنیا هرگز استودیو گیبلی و شکوفایی نابغههای آن را به خود نمیدید. ایسائو تاکاهاتا و هایائو میازاکی را موثرترین افراد در ساخت آینده درخشان استودیو انیمیشن گیبلی میدانند. با این وجود تاکاهاتا کسی بود که هم میازاکی و هم جو هیسائیشی (آهنگساز بسیاری از انیمههای استودیو انیمیشن گیبلی) را کشف کرد و در استودیو گیبلی به کار گرفت.
میازاکی، سوزوکی و تاکاهاتا که کارمندان قبلی خود را مرخص کرده بودند، تصمیم گرفتند آنچه از استودیوی تاپکرافت باقی مانده بود را خریداری کنند و نام استودیو گیبلی را بر آن گذاشتند.
استودیو گیبلی بر شانه غولها نشست تا توانست افقی نو را برای انیمیشن ژاپن به ارمغان بیاورد و در این دنیای پر رقابت انیمیشن ژاپنی که مملو از اندیشههای نو بود این سرنوشت تورو هارا بود که بهعنوان نخستین مدیر استودیو گیبلی انتخاب شود.
دنیای شگفت انگیز انیمیشن های استودیو جیبلی
استودیو انیمیشن
گیبلی از انواع شرکتهای سهامی است که در ژاپن به کابوشیکی گایشا (KK) معروف هستند کمتر از یک دهه بود که نخستین
شرکت به این نحو در ژاپن به ثبت رسیده بود و شرکتهای بزرگی همچون سونی، تویوتا،
کوماتسو و… در ژاپن از این نوع شرکتها هستند. سبک مدیریت ژاپنی همیشه خاصی بود
ولی درهای آنها به روی دانش و تحولات جدید بسته نبود.
در اواخر دهه ۱۹۸۰
و آغاز دهه ۹۰ یک گونه از سبک علمی تخیلی با نام استیمپانک مطرح شده بود که گویی
پایبند آیندهبینی و تخیلات نویسندگانی همچون هِربرت جورج ولز و ژول ورن بود. این
سبک علاقه خاصی برای نمایش نگرشی نو به تاریخ بشر داشت و در آن بسیاری از تجهیزات
مانند هواپیماها برگرفته از تکنولوژیهای مانند صنعت بخار بود که قابلیتهای شگفتانگیزی
داشتند. دنیای طراحی، معماری، ادبیات و بازیهای ویدئویی نیز از استیمپانک تاثیر
گرفتند در عین حال دنیای انیمیشن و انیمه
در استودیو انیمیشن گیبلی نیز با توجه به این سبک اوج خلاقیت خود را نشان داد.
در استودیو جیبلی چه خبر است؟
در استودیو گیبلی اعضای تیم در عیناینکه درگیر تولید فیلم هستند به خلق فیلم نیز دست میزنند. هنرمندان و انیماتورها در چرخه تحول فزایندهای قرار میگیرند و همچنان که مهارتهای خود را برای ساخت فیلم به چالش میکشند، رشد و تکامل پیدا میکنند. از این میان مسیرهای تازهای برای خلق و تجربه سبکها و تکنیکهای جدیدی ایجاد میشود و ویژگی شخصی و هویت جمعی آن به صفات جدیدی پیدا میکند. حتی گبیلی روی نظر مخاطبان نیز حساب خاص باز کرده و با افزایش مخاطبان استودیو گیبلی پیامهای استودیو نیز عمیقتر و گستردهتر میشود.
سال ۲۰۱۴ خبر شگفتانگیز
و در عین حال تاسفبرانگیزی در دنیای انیمیشن منتشر شد. میازاکی بازنشسته خواهد شد
و بدین نحو آینده گیبلی در پس پرده ابهام قرار گرفت.
آینده استودیو انیمیشن جیبلی
سوزوکی نیز اعلام کرد با بازنشستگی میازاکی استودیو گیبلی نیز تا مدتی به فرایند ارزیابی و بازسازی مشغول خواهد شد. گمانهزنیهای بود که گیبلی دیگر هرگز فیلم بلندی نخواهد ساخت و این خبرها حتی باعث ناراحتی خود میازاکی شده بود، جراکه می پنداشت تصمیم وی منجر به چنین سرانجامی برای استودیو انیمیشن گیبلی شدهاست.
میازاکی بعد از اعلام بازنشستگی به سراغ پروژههای شخصی خود رفت، اما هنوز کمابیش با گیبلی در ارتباط بود. یکی از کارهای او برگزاری نمایشگاه فندق شکن در موزه استودیو انیمیشن گیبلی بود.
استودویو گیبلی با
مشارکت واید بانچ فرانسوی انیمیشن لاک پشت قرمز را در سال ۲۰۱۶ روانه بازار کرد.
این انیمیشن که با نگاهی عاشقانه به طبیعت ساخته شده و از هیچ دیالوگی استفاده نمیکند
ولی در هیچ لحظه از فیلم ارتباط با مخاطب رادست نمیدهد و منتقدان نیز آن را تحسین
کردند.
دومین ماه سال ۲۰۱۷
که فرا رسید، سوزوکی اعلام کرد که میازاکی برای ساختن چگونه زندگی می کنید به
دنیای انیمیشن باز خواهد گشت، اما این خوش خبری دیری نپاید و خبر غمافزای بعدی
برای استودیو انیمیشن گیبلی و طرفداران آن درگذشت تاکاهاتا نابغه در آوریل ۲۰۱۸ بر
اثر سرطان بود.
هم اکنون انیمه
چگونه زندگی می کنید با کارگردانی میازاکی درحال پیگری است و آنطور که سوزوکی
اعلام کرده در سال ۲۰۲۰ و احتمالاً تا قبل از المپیک تابستانی توکیو میتوان امید
به اکران آن داشت.
انیمیشنها با انعکاس نیت خالقان بهعنوان یک ابزار قدرتمند برای انتقال ایدهها و ایدئولوژیها هستند که هویتهای خاص را به طور ویژه به کودکان القا میکند. اما تعهد جالبی که در گیبلی بهعنوان یک استودیو انیمیشن موفق رعایت میشود این است که انیمیشن را محصول تلاش گروهی میدانند نه یک شخص. یک انیمه استودیو انیمیشن گیبلی باید متعلق به همه و همچنین برآمده از نظر هر فرد باشد. به همین دلیل است که استودیو انیمیشن گیبلی توانسته جایگاه ۶ فیلم از ده انیمیشن پرمخاطب در ژاپن را از آن خودکند.
امیدواریم از خواندن مقاله استودیو متروگلدوین مایر لذت برده باشید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
استودیو فیلمسازی لاینزگیت
لاینزگیت، کارآفرینان فرصتطلب در جهان سینما
لاینزگیت همچون نگهبانان دروازه خوشبختی بهدنبال داراییهای تازه بودند و آنچه که مطلوب بود در فهرست ادغام یا تصاحب آنها ثبت میشد. آنها کارآفرینان فرصتطلب در جهان سینما بودند و باور داشتند که با رشد کسبوکار خود میتوانند به نخستین شرکت فیلمسازی مینی-ماژور مستقل دنیا تبدیل شوند.
این مقاله از استودیو فردا به استودیو فیلمسازی لاینزگیت اختصاص دارد.
چقدر استودیو لاینزگیت را می شناسید؟
استراتژی لاینزگیت یک راه میانبر بود آنها به جای مقابله
و تصاحب بازار استودیوهای بزرگ در جستوجوی بازارهای جدید و نادیده بودند.
لاینزگیت با حرکت در لبههای این بازار و تزریق هیجان شدید و متمایز در فیلمها،
سریالها، برنامههای تلویزیونی و رسانههای جدید ابتکار عمل را بهدست گرفت و
فرانچایزهای محبوبی خلق کرد که با فرهنگ عامه و زندگی روزمره مردم گره خورده است.
شکوفایی که لاینز گیت تجربه چیزی بود که حتی در رویای
بسیاری از استودیوها جایی نداشت. البته مهمترین نکته این است که لاینزگیت توانسته
همچنان استوار بر تخت سلطنت خود تکیه بزند و باید گفت این را مدیون تلاشهای پسر
یک معدنچی کانادایی به نام فرانک جیسترا است.
کمی پیش از لاینز گیت
هر چند فرانک جیسترا در سادبوری کانادا در اواسط قرن
بیستم به دنیا آمده بود و دوران کودکی را در ایتالیا و آرژانتین گذرانده بود. پدر
فرانک در معدن نیکل در سادبری مشغول بود و از همین رو فرانک نیز از کودکی با صنعت
و معدن و البته ارزش سرمایهگذاری و جایگاه سرمایهگذاران آشنا بود.
یک دهه بعد از تولد جیسترا در سال ۱۹۶۲ انقلاب آرام در
حال زیرورو کردن دنیای کاناداییها بود. انقلابی که از سیاست تا فرهنگ کانادا را
دگرگون میکرد و چشم اندازهای صنعت سینما را دگرگون میکرد. در همین سال شرکت سینهپکس
که یک شرکت مستقل فیلمسازی در مونترال توسط جان درینگ و آندره لینک تاسیس شد که
به بازار سینمای کانادا و آمریکا علاقه
خاصی نشان میداد.
هفت سال طول کشید تا نخستین فیلم سینهپکس با نام والری
به اکران برسد. این فیلم بهخاطر پرداختن
به مسائل جنسی درآمد خوبی برای آنها فراهم کرد فیلمی که میتوان آن را زاده آزادیهای
جدیدی دانست که از انقلاب آرام منتج میشد.
البته سینهپکس با وجود تولید سالانه ده تا دوازده فیلم
با بودجه متوسط به ساخت فیلمهای دیگری
همچون بوفالو ۶۶ نیز دست زدند و حتی آنها با موفقیتهایشان توانستند بیش از ۵۰
درصد سهام کمپانی انیمیشن سینهگروپ را که
در ۱۹۷۴ تاسیس شده بود، نیز تصاحب کنند.
از سوی فرانک جیسترا هنوز در حال گذراندن دوره دبیرستان
خود بود و سرنوشت برای او تحصیلات در دانشگاه و فعالیت در صنعت را برگزیده بود.
فعالیت جیسترا در صنعت بعد از گذراندن یک دوره بورس اوراق بهادار در ۱۹۷۸سال در
شرکت خدمات مریل لینچ بود که در بخش
سرمایه گذاری فعال بود، شروع شد. استعدادی که فرانک از خود نشان داد او را شایسته
جایگاه بهتری بود بنابراین چند سال بعد از شرکت اوراق بهادار یورکتون فعال در
سرمایهگذاری معدن سر درآورد.
هرچند جیسترا به کار در قسمت مالی مشغول بود؛ ولی بخشی از
وظایفش تامین بودجه برای چندین فیلم بود. حتی در این میان موی گروپ از جیسترا ۱۴
میلیون دلار کمک مالی گرفته بود. این فعالیتها باعث شد تا جیسترا با خود عهدی
ببندد که سالها بعد باعث شد شور و هیجانی در حد جنون در سینما تجربه شود. فرانک
عهد کرده بود، هنگامیکه به چهل سالگی
رسید پا به دنیای تجارت سرگرمی بگذارد.
تولد لاینز گیت، دروازهای با دو شیر
با پایان سال ۱۹۹۶ جیسترا فعالیت در بخش سرمایهگذاری
یورکتون را نیز به پایان رسانید و به برپایی یک استودیو فیلمسازی کانادایی متمرکز
شد که بتواند به شیوه خود با هالیوود رقابت کند چراکه صنعت رو به رشد فیلم در
رونکور توجه او را به خود جلب کرده بود. فرانک
۱۶ میلیون دلار سرمایه با خود به
میان کار آورده بود و توانست ۴۰ میلیون دلار دیگر نیز از طریق سرمایهگذاری دیگران
بهویژه از شرکت یورکتون جمعآوری کند. سرانجام جیسترا با جلب مشارکت چند سرمایهدار
دیگر در تابستان ۱۹۹۷ شرکت سرگرمی
لاینزگیت را تاسیس کرد. نام لاینز گیت برگرفته از لندمارکی معروف از دو کوه شبیه شیر در شمال ونکوور بود که پلی
به همین نام نیز در آنجا ساخته شده بود و با حضور سرمایه گذاران حرفهای کانادایی
و امریکایی گویی در قاموس لاینزگیت نیز تجارت سرگرمی بر خود سرگرمی ترجیح داده میشد
و دروازه رسیدن به سرزمین شیرها بود.
فرانک با تدابیری که از حرفه سابق خود آموخته بود موفق به جذب سرمایه لازم برای تبدیل لاینز گیت به یک شرکت سهامی عام شد و حال میتوانست به خرید دیگر استودیوها بهعنوان یک سرمایهگذاری فنی مالی نگاه کند، پس نخستینقرعه به نام استودیو سینهپکس افتاد.
جیسترا سینهپکس
را خرید و در نخستین ماه سال بعد نام سینهپکس رسماً به لاینز گیت فیلمز (Lions Gate Films) تغییر داد. سینه پکس
بعدها تنها بخشی از شرکت سرگرمی لاینز گیت بود که برای مدیریت توزیع در سطح بینالملل
مورد استفاده قرار میگرفت.
هدف بعدی جیستورا استودیو ساحل شمالی بود. استودیو ساحل
شمالی بزرگترین مرکز تولید فیلم در کانادا در آن زمان و البته زادگاه اصلی سریال بسیار محبوب پروندههای
ایکس بهشمار میرفت. لاینز گیت با خرید استودیوهای ساحل شمالی به امکانات فنی
خود افزود و در حقیقت همین بخش بود که بعدها به نام استودیوهای لاینز گیت معروف
شد.
فرانک تنها مرد صنعت و سرمایه نبود؛ بلکه به کارهای عام
المنفعه نیز علاقه نشان میداد و بدین سبب بنیاد رادکلیف در ۱۹۹۷ توسط جیسترا
تأسیس شد تا امیدی تازه برای کودکان سراسر دنیا باشد.
در طی چند سال بعدی چند شرکت دیگر نیز مورد توجه لاینز
گیت قرارگرفتند. شرکتهای مختلف فیلم و
تلویزیون از جمله ، Artisan ، Redbus و Trimark نتوانستند در مقابل اراده لاینز گیت مقاومت کنند و در نتیجه لاینز گیت صاحب حوزه گستردهای از
عناوین سرگرمی خانگی شد و البته این مجموعه آنچنان موفق بود که در سینمای مستقل
تجاری آمریکای شمالی کسی به گرد پای آنها نمیرسید.
فیلم های استودیو لاینزگیت
موی گروپ که دو سالی بود که نمیتوانست مشکلات مالی خود
را حلوفصل کند نیز به مجموعه داراییهای لاینز گیت اضافه شد که بهمعنای تصاحب
حقوق سری محبوب فیلمهای کیکبوکسور بود که در نخستین گام با حضور ژان کلود ون دام
آغاز شد.
بخش معروف لاینز گیت در حوزه جعبه جادو تلویزیون ماندالی
بود که نتیجه یک معامله با پیتر گوبر شهیر بود که ۵ سال سکاندار کلمبیا پیکچرز و
البته تهیهکننده جنجالی فیلم بتمن بود. سال ۱۹۹۸ قرارداد دومی نیز بین گوبر و
لاینز گیت بسته شد که منجر به تولد ماندالی پیکچرز شد. با وجود سرمایهگذاری۸۰
میلیون دلاری لاینز گیت، درآمد هنگفتی که این توافق از حقوق توزیع آثار کمپانیهایی
همچون پارامونت پیکچرز و غیره روانه جیب آنها میکرد، بسیار چشمگیر بود.
خدایان و هیولاها هدیه ویژهای برای لاینز گیت به ارمغان آوردند و نخستین اسکارها در راه بودند. لاینز گیت که برای تبلیغات فیلمهای خدایان و هیولاها و فیلم رنج یک کمپین تبلیغاتی ۵۰۰ هزار دلاری راه انداخته بود، با دریافت جوایز مختلف و برجسته از اسکار تا گلدن گلوب توسط این فیلمها، مزد خود را گرفت.
فیلمی دیگری که قرار بود نام لاینز گیت را ابدی کند،
روانی آمریکایی بود. روانی آمریکایی فیلمی برگرفته از کتاب بیمار روانی برت ایستون
الیس بود که به ماجرای یک کارگزار بورس و وقایع سادیسمی جنسی خونباری میپرداخت.
در آغاز روانی آمریکایی پیشنهادی برای دیکاپریو بود که
هنوز بهطور کامل از تایتانیک بزرگ پیاده نشده و با عواقب شهرت کنار نیامده بود؛
اما از آنجا که نمایش روانی آمریکایی برای رده سنی نوجوانان ممنوع بود، دیکاپریو
نیز از بازی در این فیلم خودداری کرد؛ چرا که فکر میکرد تعداد زیادی از طرفداران
او که از دختران جوان هستند، هرگز نمیتوانند این فیلم را ببینند و اینگونه شد که
قرارداد نقش اصلی با کریستین بیل بسته شد. روانی آمریکایی در حین ساخت نیز با
اعتراض گروههای ضدخشونت همراه بود؛ لیکن شاید تلخترین اتفاق برای معترضان و حتی
بسیاری از کاناداییها کشف یک نسخهای از
کتاب بیمار روانی ایستون در رختخواب پل برناردو قاتل زنجیرهای و متجاوز سریالی
کانادایی بود.
فرانک جیسترا از مقام مدیر عاملی خداحافظی کرد البته برای
کسب جایگاه بهتری که شایسته آن بود و جون فلتیمر با رزومه مدیریت اجرایی از سونی
پیکچرز از سال ۲۰۰۰ در نقش مدیر عامل و
جیسترا بهعنوان رئیس هیئت مدیره در به فعالیت ادامه دادند. به محض اینکه گردوغبار
تحولات مدیریت خوابید، لاینز گیت اسکارهای جدید را به کلکسیون خود اضافه کرد سومین
و چهارمین اسکار با ویولن قرمز و اسلیپی هالو نصیب تالار افتخارت استودیو لاینز
گیت شد، اما فلتیمر به این موفقیتها راضی نبود. او برنامههای برای ساخت ۱۵ فیلم
در سال داشت و این به غیر فیلمهایی بود که شرکتهای تابعه روانه بازار میکردند.
در همین دوران بود که برنامههای تلویزیون واقعنما
خودنمایی میکردند و با نمایش عمق حقیقی زندگی مردم چشمهای تماشاگران را به خود
خیره کرده بودند. این برای سرمایهگذارن یک موقعیت ایدهآل بود که یک ژانر با صرف
بودجههای کم این چنین مورد توجه قرار بگیرد درحالیکه ساخت آثار در ژانرهای
داستانی جیب آنها را به سرعت خالی میکرد. پس دیگر تامل در خرید یک تلویزیون واقعنما
با نام ترمایت آرت پروداکشن در چنین اوضاع بغرنجی برای لاینز گیت چندان عجیب نبود.
این باعث شد که حجم عظیمی از مستندهای جدید از جنس مستندهای کانال هیستوری گرفته
تا مستندهای واقعنمای جنجالی توسط لاینز گیت ساخته شود. خرید ترمایت علاوه بر
مزیت استفاده از بانک فیلم آن فرصت نمایش فیلمها از طریق سایت سینماناو را که در
آن زمان محبوبیت خوبی داشت، برای لاینز گیت به ارمغان آورد.
بعد از سه سال لاینز گیت همچنان به سرعت در حال رشد بود.
البته با وجود کار روی نقاط قوت و تقویت تولید فیلمهای خانگی هنوز هم مدیران به
چشمانداز بلند مدت لاینز گیت چندان امیدوار نبودند؛ ولی کسی در لاینز گیت اهل پا
پس کشیدن بود و تلاش برای موفقیت همچنان ادامه داشت. مدیران شرکت نیز با برگزاری
جلسات خاص به فکر حفظ ارزش سهام شرکت بودند و سرانجام تلاشها اوضاع را بهتر کرد.
تلاش مثالزدنی برای جذب استعدادها، مشارکتها و
بازاریابی هوشمندانه در طی دو دهه باعث شد لاینزگیت که کار را از فیلمهای هنری
شروع کرده بود به تولید کننده قدر فیلمهای مبهوت کننده و هیجان انگیز تبدیل شود
که البته همیشه طرفداران پروپاقرص خود را در جهان سینما گرد هم آورده است. این
دگرگونی شگفتانگیز ماحصل بازخورد تولید فیلمهایی بود که خطوط قرمز را میشکستند
و آتشی از هیجان و تردید را ذهنها بر پا میکردند.
آتشی که مستند فارنهایت
۹/۱۱ مایکل مور به پا کرد بعد از یک دهه دوباره نام لاینز گیت را سر زبانها
انداخت. بازی با خطوط قرمز که لاینز گیت نشان داده بود در آن مهارت زیادی دارد.
فروش ۱۱۹ میلیون دلاری فارنهایت ۹/۱۱ مهر
تایید بر این ادعا بود؛ اما باید به نمایش اکران فیلم اره نیز اشاره کرد که با
بودجه کم و ظرف تنها ۱۸ روز فیلمبرداری شد؛ لیکن بهسرعت خود را به صدر فهرست
پرسودترین فیلمهای ترسناک تاریخ رساند و البته فرانچایز اره را بنیان گذاشت.
تولد دوباره لاینزگیت
با انجام استراتژی بازسازی برند تغییر نام به تمام بخشهای
لاینز گیت تسری پیدا کرد و نام لاینز گیت به سبک جدید لاینزگیت (Lionsgate) نوشته شد. از این پس
لاینزگیت فیلمز، لاینزگیت تلویزیون، لاینزگیت داکمنتری، لاینزگیت اینترنشنال شکل
گرفتند و دیگر خبری از سرگرمی خانگی لاینزگیت، لاینزگیت موزیک و غیره نبود. از
سویی موفقیت خاطرات یک زن سیاه دیوانه که در هر بخش آن از نویسندگی گرفته تا
موسیقی بهجز کارگردانی میتوانستید ردپای تایلر پری را در آن ببینید نیز نوید بخش
خبرهای خوب در سال ۲۰۰۵ برای لاینزگیت بود؛ اما در این سال ۲۰۰۵ نوبت فیلم تصادف
بود که اسکاری را برای لاینزگیت به خانه بیاورد. فرانک جیسترا با نفوذ و مقتدر نیز
در سفری به قزاقستان همراه بیل کلینتون شد و تنها چند روز بعد سهام سه معدن
اورانیوم دولتی را به دست آورد.
باید از سریالهای تحسینبرانگیز لاینزگیت نیز در این سالها
نام برد. سریال پرستار جکی و همچنین سریال
علف اعتبار خوبی برای لاینزگیت به همراه آورده بود پس سال بعد لاینزگیت اینترتیمنت
برای گسترش پخش تلویزیونی به تصاحب استودیو دبمر- مرکوری پرداخت.
جیسترا هنوز هم در حال توسعه نفوذ خود در بالاترین سطح با
آمریکایی ها بود. او با قبول یک تعهد کمک
۱۰۰ میلیون دلاری و همکاری با کلینتونها در سال ۲۰۰۷ یک سازمان خیریه برای کاهش
فقر در جوامع فقیر سراسر جهان تأسیس کرد. لاینز گیت نیز از سریال جدید مد مِن
رونمایی کرد که در طی سالها سریال قطار جوایز را بههمراه خود داشت. مد مِن را
باید سوگلی سریالهای لاینزگیت نامید چرا که ۱۶ بار هیئت ژوری جایزه امی را وادار
به تحسین خود و دریافت جایزه وادار کرد. از سویی لاینزگیت همچنان در حال تصاحب
فرصتهای جدید بود و در ماه سپتامبر مندیت پیکچرز نیز به تملک لاینزگیت درآمده
بود.
حدود یک سال بعد خبرهایی بر تمایل همکاری بین لاینزگیت و
سامیت انترتینمنت شایع شده بود؛ اما تا سال بعد هیچ خبر رسمی اعلام نشد. سامیت
انترتینمنت در آن زمان حماسه گرگ و میش را به سینماها فرستاده بود و در حقیقت به
لقمه جذابی برای لاینزگیت تبدیل شده بود، درحالیکه چشمانی نیز بهدنبال تصاحب لاینزگیت
بودند.
از سویی سرمایهگذار بزرگ دیگری به نام کارل آیکان که مدتی در تصاحب مارول کامیکس بود
بر سر تصاحب مالکیت لاینزگیت نبردی سخت را با سهامداران لاینزگیت شروع کرد و حتی
قصد داشت تا ۳۰ درصد سهام استودیو لاینزگیت را از آن خود کند. یک نبرد سخت و
طولانی که جلسات زیادی در دادگاه به همراه داشت و البته ناموفق بود، لیکن بر تمرکز
کاری استودیو تاثیر عمیق گذاشت، با این وجود لاینزگیت با جمع کردن قهرمانان مشتولگد
دهه ۸۰ در یک فیلم، خاطره خوش شکستن رکورد فروش ۱۰۰ میلیون دلاری فیلم اره را برای
استودیو زنده کرد و فیلم بیمصرفها نیز
به یک فرانچایز جدید در دنیای بزن بهادرهای سینما تبدیل شد.
حال زمان برخاستن
لاینزگیت بود و این استودیو توانست با خرج ۴۲۵ میلیون دلار صاحب سامیت
انترتینمنت شود. تلاش برای اجرای استراتژی ادغامها و ائتلافها، فرصت افزایش قدرت
رقابت با کسب حداکثر بازده و تهیه یک سبد متنوع را برای لاینزگت فراهم میکرد که
به معنی تحقق زود هنگام رویای دیرینه خود بود. از همین رو دبمر-مرکوریو حتی شبکه
تیوی گاید همه در فهرست علاقمندیهای لاینزگیت قرار گرفته بود. از کنار همین
ادغام کمپانی بینالمللی توزیع نیز توانست علاوه بر توزیع فیلمهای سامیت
انترتینمنت به توزیع فیلمها لاینزگیت نیز بپردازد.
لاینزگیت که جانی تازه یافته بود، این بار با رونمایی از
قهرمانان جوان در بازیهای گرسنگی به جنگ شکستن رکوردهای فروش رفت و درحالیکه
برای این اثر خود تنها ۷۸ میلیون دلار خرج کرده بود به فروش ۶۹۴ میلیون دلاری دست
پیدا کرد. آنها حتی در بخش سریالها نیز با نمایش نشویل به دلبریهای خود ادامه میدادند.
لاینزگیت همچنان در تلاش است با افزایش تنوع محصولات خود
را بهعنوان یک شرکت بزرگ مطرح کند. این شرکت صاحب یکی از بزرگترین تجارتها در
بخش تلویزیونهای مستقل در سراسر جهان است و با تملک آرشیوی با حدود ۱۷۰۰۰ عنوان
فیلم سینمایی و تلویزیونی یک شرکت مطرح در سطح ساخت فیلم تجاری و توزیع جهانی فیلم
است.
لاینزگیت در چند سال اخیر توانسته حدود ۱۰ میلیارد دلار
از گیشه جهانی درآمد کسب کند و فیلمهای آن در مجموع ۱۲۲ نامزد اسکار شدن که از میان ۳۰ بار
توانستند آن را کسب کنند. تولید ۹۰ سریال
و پخش در ۴۰ شبکه همه دنیای هیجان انگیز و جذاب لاینزگیت نیست. آنها در دنیا بازیهای
تعاملی و سرگرمیهای مبتنی بر مکان، واقعیت مجازی انواع فناوریهای نوین دیگر در
حوزه سرگرمی نیز فعال هستند و البته باید اعتراف کرد لاینزگیت فیلمز پرچمدار برند
شرکت سرگرمی لاینزگیت است.
لاینزگیت هم اکنون
با ۸۰۰ کارمند و چند دفتر در ونکوور کانادا و سانتا مونیکا کالیفرنیا به
فعالیت خود ادامه میدهد.
امیدواریم از خواندن مقاله استودیو فیلمسازی لاینزگیت لذت برده باشید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
استودیو فیلمسازی فاکس قرن بیستم
استودیو فیلمسازی فاکس قرن بیستم
استودیو فیلمسازی فاکس قرن بیستم اگرچه ریشه در آغاز قرن بیستم دارد ولی نسل امروز آن را بیشتر با حماسههای جذابی از جنس ایمان و عشق میشناسند که از دهه ۷۰ به بعد روانه پرده سینماها کرد.
در این مقاله از استودیو فردا قصد داریم به سرگذشت شگفت انگیز کمپانی فیلمسازی فاکس قرن بیستم بپردازیم.
ویلیام فاکس موسس استودیو فاکس قرن بیستم
هنوز عمر سینما به
چند دهه نرسیده بود ویلیام فاکس کار خود را با فعالیت در توزیع فیلم در شهر
نیویورک شروع کرد. او یک مجار از خانوادهای بود که ۱۲ فرزند داشتند ولی سختیها
زندگی عاملی شد تنها ۶ نفر از آنها زنده بمانند و یک از آنها ویلیام جوان بود که
باور داشت باید روی پای خود بایستد.
در این سالها سینما در برداشتن نخستین گامهای خود بود و کسانی همچون ادیسون و برادران لومیر وو دیگر
دانشمندان در حال توسعه فناوری تصویر سینما بودند. البته سینما بدون صدا هنوز هنر کاملی نبود و
کسانی دیگر نیز همچون لی دیفارست مخترع آمریکایی بودند که با اختراع تریود در
۱۹۰۶ پایه گذاری تحولات شگرفی در دنیای الکترونیک شدند. اختراعی مهم که دیفارست
به جرات داد تا لقب پدر رادیو را برای خود انتخاب کند.
دسامبر ۱۹۰۸ شرکتی به نام ثبت اختراعات موشن پیکچر افتتاح شد که
از سمت مخترعان دنیای تصویر و فیلم رهبران کمپانیهای فیلمسازی حمایت میشد. آنها
تصمیم داشتند دنیای تجارت سینما را از بلبشوی که دادخواهیها مکرر حقوقی ثبت
اختراعات دچار کرده بود نجات دهند. مغز فناوری این تشکل شرکت ادیسون بود که با
همپیمانان خود در حال پایهگذاری یک سلطنت
جدید بود. آنها تمام حقوق خود را با هم ادغام کردن تا دیگر تولیدکنندگان
فیلم برای کسب مجوز امکانات فناوری جدید مجبور به کسب مجوز از آنها شوند و کار را
تا جایی پیش بردند که ژانویه ۱۹۰۹ را بهعنوان آخرین فرصت کسب مجوز اعلام کردند.
این فشار باعث خلق
یک تلاش زیرزمینی از طرف تولیدکنندگان مستقل شده بود. در مقابل این مقاومت،
کمپانی جنرال فیلم تأسیس شد که نقش یک داروغه مخوف را با توقیف تجهیزاتی که اکنون
در نزد تولیدکنندگان مستقل غیرمجاز شناخته میشد بازی میکرد. این قدرت انحصاری
که از تولید تا توزیع و نمایش فیلم با قدرت انجام میشد تنها برای ویلیام فاکس
استثنا قائل شد حتی زمانیکه مجوز وی باطل شده بود. جریان مقاوم این انحصارگرایی
با تلاش برای استقلال دست به ساخت پایه و اساس استودیوهای هالیوود زدند.
ویلیام فاکس که با
خوی تلاش و خودکفایی بزرگ شده بود، به شدت مخالف انحصارگرایی نفوذ یافته ادیسون و
همعهدانش بود و از همینرو او و شرکتش نماد برجسته و امید همه شرکتهای بود که در
رویای تولید مستقل میسوختند. ویلیام فاکس نیز تصمیم گرفت پا را از توزیع فیلم
فراتر بگذارد و به دنیای تولید فیلم وارد شود.
استودیو فاکس فیلم افتتاح می شود.
هرچند دوران جنگ
جهان اول بود و تا حدی زیاد فناوری حتی فناوری سینما در خدمت جنگ قرار گرفته بود
ولی تلاشهای سینما دوستان برای رشد هنر هفتم ادامه داشت. یکی از استعدادهای
دنیای تصویر فریمن اوونز بود که با تبحر خود در دنیای عکس و فیلم در خدمت ارتش در
آمده بود تا عکاسی هوایی را ارتقا دهد. از آن سو، فاکس توانست در طی دو سال درهای
استودیو جدید خود را در لسآنجلس به روی مشتریان باز کند و نام آن را فاکس فیلم
گذاشت.
سرانجام با مقاومت
تولیدکنندگان مستقل و حکم دادگاه در اکتبر ۱۹۱۵ قدرت انحصارطلبان محدود و بعد بهطور
کامل سلطنت ادیسون و همفکرانش در صنعت
سینما درهم شکسته شد.
چند دهه از ساخت
فوتوگرافون گذشته بود و بشر توانسته نور را به صدا و صدا را به نور تبدیل کند. صدا
عامل مهم در دگرگونی فیلمها بود. صدا توانست تاثیر عمیقی در دنیای بازیگری بگذارد
و حتی شیوه روایت و داستانگویی در سینما را دگرگون کرد. حداقل به مدد صدا، سینماگران
از شر تصاویر متنی در بین تصاویر نجات یافتند و دنیای سینما باور پذیرتر شد. بااینوجود
دنیا تجارت حتی اگر رنگی از هنر هم بر خود داشته باشد با حساب و کتاب خاص خود از
هر اختراعی هر چند شگفتانگیز با آغوش باز استقبال نمیکند.
با اینکه قرن بیستم
پرمخاطبترین استودیوی مستقل به شمار میرفت و به نوعی جریان سینمای مستقل را بر
دوش میکشید؛ ولی باید گفت تصمیمهای بزرگ مردانی دیگر نیز کمتر از تلاشهای فاکس
فیلم نبود.
در سال ۱۹۳۳ این
جوزف شنک و داریل زانوک بودند که به تازگی از استودیو برادران وارنر جدا شده بودند
تا فعالیتهای مستقل خود را آغاز کنند و این گونه دل به دریا زدن زانوک و امثال او
باعث شد همچون قهرمانانی دیده شوند که هیمنه شرکتهای بزرگ را در هم ميشکستند و
تولید کنندگان مستقل سینما نیز امید بیشتری برای طلوع فردایی بهتر در مقابل خود میدیدند.
زانوک و شنگ با
شراکت گوتز که داماد لوئیس بی مایر و از حمایت مالی ویژه برخوردار بود به تأسیس
قرن بیستم پیکچرز دست زدند. گوتز سمت
معاونت کمپانی فیلمسازی فاکس قرن بیستم را برعهده داشت.گرفت و شنگ بهعنوان مدیر
کل و زانوک نیز مدیر تولید شد.
قرن بیستم بهتنهایی
به حجم تولید نیمی از برنامههای امریکا دست یافته بود و با نمایش فیلم خانه
روتشیلت توانست در فهرست نامزدهای اسکار سال ۱۹۳۴ قرار گیرد. حتی سال بعد نیز
استودیو قرن بیستم با الهام از اثر جاودانه بینوایان به قلم ویکتور هوگو در ۱۹۳۵
نامزد بهترین فیلم در هشتمین دوره آکادمی شد. با پیشنهاد سیدنی کنت از فاکس فیلم
ایده ادغام با قرن بیستم پیکچرز بین مدیران مطرح شد.
تولد استودیو فاکس قرن بیستم
نتیجه ادغام قرن بیستم پیکچرز و شرکت فاکس فیلم تولد روباه قرن
بیستم در صنعت سینما در ۱۹۳۵ میلادی بود. این ادغام با مشاورت و ابتکار اسپایرس
اسکوراس همراه بود که از سهامداران بزرگ فاکس فیلم و یکی از برادران اسکوراس بود
که بازوی مدیریتی فاکس فیلم بودند.
البته در کنار این موفقیتهای چشمگیر برای یک استودیو جوان
رقابت قابل توجهي نیز برای شراکت با دیگر استودیوها در جریان بود. زانوک بهدنبال
جلب رضایت ملکه سینما، گلادیس اسمیت بود که یکی از بنیانگذاران یونایتد آرتیستز
بود. یونایتد آرتیستز که از حمایت داگلاس فربنکس، دی دبلیو گریفیث و البته شوالیه
معروف سینما چارلی چاپلین برخوردار بود بر مبنای حمایت از حقوق بازیگران برپا شده
بود و زانوک در پی نفوذ به آن بود که با مخالف یونایتد آرتیستز به شدت از کوره در
رفت. حتی شنک نیز با پشت پازدن به ده سال سابقه سهامداری در یونایتد پایان داد و
تلاش برای یافتن همکاریهای بیشتر در بین دیگر توزیع کنندگان سینما متمرکز شد.
استعدادهای
بازیگری در فاکس قرن بیستم بهخوبی پذیرایی میشدند حتی جیمز استوارت که به تازگی
در سینما مطرح شده بود با بازی درفیلم سیر در عرش نخستین همکاری با کمپانی قرن
بیستم را تجربه کرد هر چند دوران خوش بازیگری استوارت بعدا در مترو گلدوین مایر
شروع شد.
محصولات فاکس قرن
بیستم در اواخر این دهه و در طول دهه ۱۹۴۰ به آثاری در گونه موزیکال، حماسههای
مذهبی، وسترن و زندگینامهها معطوف گشته بود. حضور کارگردانهایی مانند جان فورد
که با خوشههای خشم خود قدرت سینما را در بیان مضامین مهم و عمیق جامعه به رخ میکشید
و البته با دریافت جایزه اسکار آکادمی سال ۱۹۴۱ نیز تقدیر شد، به اعتبار روزافزون
فاکس قرن بیستم میافزود.
مرلین مونرو اسلحه قرن بیستم
سایه جنگ جهانی دوم
بر سر سینما سنگینی میکرد و باعث شد که اهالی سینما نتوانند بیتفاوت بمانند تا
جایی که بعضی خود را به خط مقدم میرساندند. زانوک نیز این کهنه سرباز جنگ جهانی
اول، به کارزار جنگ جهانی دوم رفت. این فرصتی بود تا گوتز بتواند برای نخستین بار
بر صندلی مدیر کل تکیه بزند. هر چند این دوران خوش چندان طولی نکشید.
دوران جنگ جهانی
دوم عرصه حضور بسیاری از بازیگران و
استعدادهای دیگر سینما نیز بود از جیمز استوارت گرفته که یک درجهدار نظامی در خط
مقدم بود تا مریلین مونرو که هنوز با سینما همراه نشده بود و در پشت خط مقدم و در
کارخانه ریدیوپلین مشغول بود که در صنعت هوانوردی و ساخت هواپیما برای جنگ فعالیت
میکرد. اما جنگها برای همیشه ادامه پیدا نمیکنند.
یک سال بعد از جنگ
بن لیون متوجه دختری به نا نورما داگورتی شده بود که او را به یاد جین هارلو
بازیگر فقید و ستاره بلامنازع سینما انداخته که دست پرورده استودیو گلدوین مایر
بود. نورما به تازگی از مصاحبه استودیوی پارامونت پیکچرز ناموفق بیرون آمده بود.
زانوک که در آن زمان مدیر اجرایی استودیو فاکس بود نیز متوجه پتانسیل این دختر
برای تسخیر پردههای سینما شده بود و با تلاش کرد با ثبت یک قرارداد ۶ ماه دست
رقبا از او کوتاه کند. آنها نام جدیدی را برای نورما در نظر گرفتند که از ستاره
بزرگ رادوی مرلین میلر گرفته شده بود. این آغاز راه پر فراز و نشیب شکوفایی
استعدادی این دختر جوان بود که از این به بعد با نام هنری خود مریلین مونرو به
جهان معرفی شد. مریلین در طی دهه بعدی به بزرگترین اسلحه کمپانی قرن بیستم برای
فتح قلبهای تماشاگران سینما تبدیل شد.
مونرو با گرفتن
نخستین نقش کوتاه خود در فیلم سالهای خطرناک سال ۱۹۴۷ استودیو شرکت کرد؛ لیکن
هنوز مهارت بازیگری او چندان مورد پسند کمپانی استودیو قرن بیستم نبود. البته
ارتباط او با شنگ در نهایت باعث شد که توسط هری کوهن به استودیوی کلمبیا پیکچرز
نیز راه پیدا کند.
تلویزیون فاکس قرن بیستم
رقابت بر سر جلب
تماشاگران سینما با خلق آثاری متنوع و هیجان انگیز توسط استودیو مترو گلدوین مایر
و استودیو برادران وارنر شدت گرفته بود و عرصه را برای استودیو فاکس قرن بیستم تنگ شده بود.
با این وجود
تلویزیون فاکس قرن بیستم نیز وارد کارزار شد هر چند بهعنوان بخش مجزایی از
استودیو معرفی میشد.
مونرو نیز با کمک
جانی هاید، استعدادیاب جاافتاده سینما که حاضر بود زندگی خود را هم برای مونرو
به خطر بیندازد بالاخره توانست یک قرارداد ۷ ساله با استودیو فاکس قرن بیستم در
سال ۱۹۵۰ امضا کند. هرچند از این پس مونرو در سینما جایگاه بهتری مییافت و میرفت
که به ستاره بیبدیل سینما در دهه ۱۹۵۰ تبدیل شود؛ اما تنها چند روز بعد از ثبت
این قرارداد هاید با تحمل یک حمله قلبی با دار دنیا وداع کرد.
استودیو فاکس قرن
بیستم نیز علاقه خاصی به فناوری بهعنوان راهکار تضمین شده برای موفقیت در گیشه
نشان میداد. از همین جهت بود که با بهرهگیری از لنزهای آنامورفیک جدید به رونمایی از فناوری سینمااسکوپ در نمایش
فیلم ردا پرداخت و آغازگر موج جدیدی در سینما دهه ۵۰ شد. این رویه فاکس قرن بیستم
در آینده باز هم تاریخ سینما و فناوری را دگرگون کرد.
استفاده از
بازیگران محبوب نیز راهکار مناسبی بود که بارها جواب داده بود پس میانه دهه ۱۹۵۰
فاکس قرن بیستم با نمایش خارش هفتساله توانست میلیونها آمریکایی را به ترک مبل
جلوی تلویزیون راضی کند و سینماها را مملو از تماشاچیان مشتاقی کرد که شیفته دیدن
این کمدی رمانتیک بودند. مرلین به نماد زنده و حقیقی شعار تبلیغاتی آن دوران فاکس
که عبارت بود از فیلمهایی بهتر از همیشه، تبدیل شده بود.
شعاری که برای
رقابت با تلویزیون از سمت فاکس قرن بیستم سر داده شده بود که البته بعدها با بهرهگیری
از فناوریهای نوین سینما در آثار فاکس قرن بیستم دست یافتنیتر و با شکوهتر از
همیشه در دنیای حقیقی تجلی یافت. مرلین که از پدر خود خاطرات جالبی نداشت با
اسکوراس به قدری عجین شده بود که وی را پاپا اسکوراس صدا میزد و البته اسکوراس
نیز جای ویژهای برای وی در فیلمهای بعدی خالی کرده بود. فیلم موزیکال برجسته
پادشاه و من در ۱۹۵۶ و اثر موزیکال و به یادماندنی آرام جنوی نیز در ۱۹۵۸ از دیگر
خاطرات خوب و موزیکال فاکس قرن بیستم با بازیگران برجسته در این دوران بود.
بحران و مشکلات مالی فاکس قرن بیستم
حتی استوارت نیز در
۱۹۶۲ بار دیگر در چند فیلم از سری کمدیهای خانوادگی کمپانی استودیو قرن بیستم در
مقابل دوربین قرار گرفت که این بار فروش خوبی را تجربه کرد. اما استودیوی فاکس قرن
بیستم در رویای ساختن یک حماسه رمانتیک به نام فیلم کلئوپاترا بود که در چندسال
گذشته سختیها و رسواییهای تلخی را برای فاکس قرن بیستم فراهم کرده بود؛ ولی امید
به موفقیت فیلم در گیشه باعث شده که فاکس قرن بیستم همچنان حاضر به تحمل هزینههای
سنگین فیلم باشد. البته فیلم کلئوپاترا در آکادمی اسکار بهنحوی شایسته آبروداری
کرد همچنین در گیشه نیز موفق بود و توانست لقب پرفروشترین فیلم سال ۱۹۶۳ را از آن
خود کند؛ ولی نه آنقدر که از پس هزینه سرمایهگذاری فاکس بربیاید و در نتیجه
طوفانی که از گیشه کلئوپاترا شروع شده بود تا مغز استخوان فاکس قرن بیستم نفوذ کرد
و باعث شد اسکوراس جای خود را به زانوک دهد.
زانوک همچون ناخدایی بود که سکان کشتی فاکس قرن بیستم
را در دریای طوفانی به دست گرفته بود، اما او اهل تسلیم شدن نبود. زانوک با تکیه
بر جسارت و درایت رهبری خود با ساخت فیلم طولانیترین روز به سمت بزرگترین موج
رفت و البته به همین طریق توانست فاکس قرن بیست را از مهلکه تاریک و طوفانی
مشکلات مالی برهاند و چشم تماشاگران مشتاق سینما را به دیدن این فیلم جذاب روشن
کرد. طولانیترین روز علاوه بر اینکه کلکسیونی بزرگ از بهترین بازیگران سینما بود
با تدابیر زانوک از تلاشهای چند کارگردان برای ساخت صحنههای اکشن بهره میبرد که
در نوع خود جالب و بینظیر بود.
البته استودیو تا
ساحل نجات فاصله زیادی داشت؛ اما قدرت رهبری زانوک همچنان ناجی فاکس قرن بیستم
بود. ساخت اشکها و لبخندها و بعد سیاره میمونها که به یک فرانچایز چندرسانهای
جذاب تبدیل شد و همچون امیدی تازه برای مدیران فاکس قرن بیستم بود تا جسورانه به
فردای سینمای جهان نگاه کنند بخشی از نقشه راهی بود که زانوک دنبال میکرد. در
ادامه این فروش خوب فیلم پاتن از فاکس قرن بیستم بر پرده نمایش دیده شد که ۷ جایزه
آکادمی را از آن خود کرد و بعد فیلم مش از
راه رسید که نخل طلایی ۱۹۷۰ را به تالار افتخارت استودیو اضافه کرد و فاکس قرن
بیستم را به جایگاه اصلی خود بازگردانید.
حماسه ابدی از جنس هنر و سینما
این موفقیتها نوید
دههای با شکوه برای فاکس قرن بیستم بود. که البته با آثاری همچون نمایش راکی
هارور و آسمانخراش جهنمی همراه بود که این آخری
جایگاه دومین فیلم پرفروش ۱۹۷۴ را از آن خود کرد؛ لیکن اثری که نام فاکس
قرن بیستم را برای همیشه در تاریخ سینما ثبت کرد ساخت نخستین سری از فیلم جنگ
ستارگان یا چنگهای ستارهای در ۱۹۷۷ بود که به کارگردانی جورج لوکاس در استودیو لوکاس فیلم انجام شد و توسط فاکس
قرن بیستم توزیع شد.
جنگ ستارگان نیز به
یک فرانچایز رسانهای تبدیل شد که علاوه بر فتح گیشه سینما قلب عامه مردم را نیز
تسخیر کرد. در حقیقت این بلندنظری فاکس قرن بیستم برای همکاری با جرج لوکاس را
باید مدیون تجربه موفق این استودیو در ساخت سیاره میمونها دانست.جنگ ستارگان
تحول عمیق در فناوری سینما ایجاد کرد و امواج آن به قلمرو دیگر سرگرمیها نیز نفوذ
کرد تا جاییکه دنیای اسباببازیها فصل جدیدی از زندگی خود را آغاز کرد.
خانواده دیویس که
صاحب کمپانی دیویس پترولیوم بودند به کمپانی فاکس قرن بیستم علاقه نشان داد و آن
را خرید و تنها ۵ سال بعد آن را به انتشارات بینالمللی رابرت مرداک فروخت. از
همین جا بود که نشانه خط ربط از عبارت Century–Fox Film حذف شد و فاکس قرن بیستم نیز به زیر مجموعه
هلدینگ فاکس که مجموعهای از شرکتهای فیلم و تلویزیون آمریکایی تحت نظرات نیوز
کورپوریشن بود پیوست. فیلم جنگ ستارگان این بار با نام قسمت چهارم امیدی تازه
اکران شد تا جایگاه خود را در فرانچایز
جنگ ستارگان پیدا کند. فرانچایزی که با بیش از ۳۰ میلیارد دلار ارزش بهعنوان
برترین فرانچایز تاریخ سینما شناخته میشود.
البته فاکس قرن
بیستم در جنگ ستارگان متوقف نشد و دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی را با نمایش فیلمهای
موفق عشقبازی با سنگ، وال استریت، تنها در خانه و سرعت همچنان با موفقیت ادامه
داد. فاکس همچنان در مشارکتها هوشمندانه عمل میکرد و با همکاری پارامونت پیکچرز
در سال ۱۹۹۷ فیلمی از جنس عشق و حماسه روی
یک کشتی غیرقابل غرق شدن بهنام تایتانیک ساخت که در نخستین سفر خود در دنیای
واقعی غرق شده بود و البته دستخوش این درایت ثبت نام فیلم تایتانیک در تاریخ سینما
بهعنوان نخستین فیلمی بود که توانست رکورد بیش از یک میلیارد را در گیشه بشکند.
از دیگر فرانچایزهای نامدار جهان سینما که با نام فاکس قرن بیستم گرهخورده با میتوان
،فیلم جان سخت ۱۹۸۸ و فیلم بیگانه در ۱۹۹۷ را نام برد.
از سال ۲۰۰۰ به
فیلمهای موفقی به کارنامه فاکس قرن بیستم اضافه شد که از وسعت همکاری فاکی با
دیگر شرکتها خبر میداد. از این میان به
فیلم دورافتاده با بازی درخشان و
تحسین شده تام هنکس ، مردان ایکس و چهار شگفتانگیز که گوشهای از همکاریهای موفق
فاکس قرن بیستم با شخصیتهای جذاب و دوست داشتنی دنیای مارول ، فیلم موفق آواتار
که همچون یک شوالیه و به تنهایی موفقیت فرانچایزهای را به سخره میگرفت و لینکلن
که محصول سال ۲۰۱۲ و ثمره همکاری فاکس قرن بیستم، دریم ورکس پیکچرز و مدیا پارتنر
به همراه شرکت هندی رلینس اینترمنت بود نام برد.
از سال ۲۰۰۰ به
فیلمهای موفقی به کارنامه فاکس قرن بیستم اضافه شد که از وسعت همکاری فاکی با
دیگر شرکتها خبر میداد. از این میان به
فیلم دورافتاده با بازی درخشان و
تحسین شده تام هنکس ، مردان ایکس و چهار شگفتانگیز که گوشهای از همکاریهای موفق
فاکس قرن بیستم با شخصیتهای جذاب و دوست داشتنی دنیای مارول ، فیلم موفق آواتار
که همچون یک شوالیه و به تنهایی موفقیت فرانچایزهای را به سخره میگرفت و لینکلن
که محصول سال ۲۰۱۲ و ثمره همکاری فاکس قرن بیستم، دریم ورکس پیکچرز و مدیا پارتنر
به همراه شرکت هندی رلینس اینترمنت بود نام برد.
دیزنی فاکس قرن بیستم را مدیریت می کند.
نیوز کورپوریشن که
به دو بخش انتشارات چاپی و فیلم/تلویزیون تقسیم شد که در نتیجه برندهای نیوز کورپوریشن و فاکس قرن
بیستویک در سال ۲۰۱۳ خلق شد. دیزنی در یک توافقنامه برای خرید فاکس قرن بیستم و
آنچه که مربوط به فاکس قرن بیستویک بود اقدام کرد و سرانجام دو سال بعد امپراطوری
دیزنی توانست فاکس قرن بیستم با ارزش ۷۱ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۹ تحت اراده خودش
از دفتری در لسآنجلس مدیریت کند.
امیدواریم از خواندن مقاله استودیو فاکس قرن بیستم لذت برده باشید و با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
-
آدرس :
تهران , بلوار سردار جنگل , خیابان حیدری مقدم غربی، پلاک ۱۵۹
-
تلفن
۰۲۱۴۴۴۳۳۲۲۳
-
آدرس :
تهران، خیابان داروپخش،
خیابان فرودین ۶۳، کوچه سوم، پلاک۹ -
تلفن
۰۹۱۰۴۱۳۹۰۹۴