حسام الدین بیات
من در استودیو فردا درباره فیلمسازی محتوا تولید میکنم. امروز که با تولید، آموزش، خدمات و راهکارها همراه و همکار بهترینها هستیم، آرزوی بزرگی را میبینم که محقق شده است.
در دهم ژانویه ۱۹۲۴ یک استودیو فیلمسازی تصمیم گرفت نام خود را به کلمبیا پیکچرز تغییر دهد و با اهدافی نو نهتنها به بخشی از تاریخ آمریکا بلکه به یکی از درخشانترین تولید کنندگان فیلم در جهان تبدیل شود.
در این مقاله از استودیو فردا قصد داریم به سرگذشت شگفت انگیز کمپانی فیلمسازی کلمبیا پیکچرز بپردازیم.
استودیو کلمبیا پیکچرز یکی از سلاطین عصر طلایی هالیوود بود،
لیکن این چراغ فروزان در تاریخ سینما راهی سخت و پرمشقت برای جلوس بر صندلی بزرگان
طی کرده است. سرگذشتی شگفتانگیز و جذاب بهمثابه همان فیلمهای جادویی و درخشانی
که از این کمپانی بیرون آمد و چشمها را بر پرده نقرهای سینما خیره کرد.
روزگاری نه چندان
دور، کمی بیش از صد سال پیش، شرکت فیلمسازی به نام CBC بود که توسط دو برادر و یک رفیق در ۱۹ ژوئن
۱۹۱۸ تأسیس شده بود. برادران از خانواده کوهن یهودی به نام هری و جک بودند و رفیق
آنها جو براندت نام داشت. نام CBC نیز سرواژه اول این سه شریک
(کوهن،براندت،کوهن) بود. این سه رفیق وظایف شرکت را بین خود تقسیم کرده بودند.
براندت بهعنوان رئیس شرکت، جک وظایف پخش فیلم در نیویورک و کوهن نیز مدیر تولید
در هالیوود بود، اما این همه آن چیز نبود که برای موفقیت در دنیا جذاب سینما نیاز
داشتند.
این سه دوست CBC را با یک وام ۱۰۰ هزار دلاری تأسیس کردند، لیکن با گذشت شش سال بعد، CBC هنوز در میان فهرست گزارش شرکتهای فیلمسازی کوچک بود که توسط هالیوودیها به لقب پاورتی راو مفتخر شده بودند.
پاورتی راوها استودیوهای فیلمسازی بودند که با بودجه کم به تلاش خود برای ساختن فیلمهای جذاب ادامه میدادند.
یک گام محکم برای دست یافتن به هدف بزرگ نگاهی دوباره به چشماندازها و تغییر نام شرکت به کلمبیا پیکچرز بود و گویی این کاری بود که تنها از عهده هری کوهن برمیآمد.
کوهن در میان یک خانواده کارگری در شهر نیویورک چشم به جهان گشوده بود؛ ولی با تلاش در میانه دهه ۱۹۲۰ توانسته بود برای خود برند و ابهتی خاص در میان بزرگان صنعت سینما دستوپا کند. او مدیر بخش تولید فیلم هالیوود کلمبیا بود و جک و جو در نیویورک مشغول دست و پنجه نرم کردن با مسائل مالی بودند. آنها برای بهبود چهره خود در میان استودیوهای فیلمسازی رقیب تصمیم گرفتند ساختمانی اداری و هرچند کوچک را در خیابان گاور تهیه کنند تا سال ۱۹۲۶ نقطه عطف دیگری در تاریخ کلمبیا پیکچرز باشد. کوهن اهداف دیگری نیز داشت، او با جلب نظر استعدادهای استودیو فیلمسازی به آینده درخشانتری میاندیشید.
حرکت رو به رشد
کلمبیا پیکچرز در زیر سایه فرمانروایی بیچون و چرای هری کوهن به مدت سی سال طول
کشید. در اواخر دهه ۱۹۲۰ میلادی کلمبیا دیگر آن استودیوی فیلمسازی کوچک نبود و میرفت
تا به جایگاه افسانهای پنج غول استودیو فیلمسازی هالیوود یعنی برادران وارنر،
رادیو پیکچرز، پارامونت، مترو گلدوین مایر و فاکس قرن بیستم نزدیک شود. البته
استودیوهایی همچون یونایتد آرتیستز و یونیورسال نیز به رقبای جدی برای کلمبیا
پیکچرز تبدیل شده بودند.
آغاز دهه ۳۰ میلادی
بود و رکود بزرگ بر همه جوانب زندگی مردم تاثیر گذاشته بود و استودیوهای فیلمسازی
نیز از این قاعده مستثنی نبودند. پنج غول صنعت فیلمسازی با ریزش زیادی حتی در صندلیهای
تئاتر روبهرو شدن و دوران سختی را می گذراندند. کلمبیا که هنوز برنامههای بزرگی
در بخش تئاتر نداشت این صدمات را تجربه نکرد و درست هنگامیکه تئاتر رونق خود را
پیدا کرد کلمبیا پیکچرز فرانک کاپرا را در کنار خود داشت.
در استودیوی کلمبیا
حتی گاهی رابطه برادرانه نیز خدشه دار میشد و سرانچام برندت تصمیم گرفت با فروختن
سهم خود سال ۱۹۳۲ راه خود را از این شراکت پر تشویش جدا کند. هری نیز با جسارت
تمام بهصورت همزمان در دو سمت مدیر تولید و مدیر عامل به کار خود ادامه داد. جک
همچنان در سمت معاونت و خزانهدار باقی مانده بود؛ ولی اختلاف با هری نیز سریالی
قدیم بود که این دو برادر هنوز با هم بازی میکردند. هرچند در نهایت این هری بود
که به فرمانروای بیچونوچرای کلمبیا پیکچرز تبدیل شد.
اینک زمانی بود که
جرقهای زده شود تا از ارزشمندترین سرمایه کلمبیا پیکچرز رونمایی شود. این جرقه
نمایش فیلم جدیدی از استودیوی فیلمسازی کلمبیا با نام دانُوِن افیر بود. مغز هنری
و متفکر این فیلم کسی نبود جز فرانک کاپرا که با ساخت این فیلم هم مسیر زندگی خود
و هم مسیر پیشرفت استودیوی فیلمسازی کلمبیا را به سمت پیشرفت روز افزون هدایت
کرد.
فرانک کاپرا نیز میدانست
مردم این دهه غمبار چگونه در جستجوی خوشبختی هستند. فیلمهای او شکوه و عظمتی به
یک انسان معمولی میداد که باعث میشد هرکسی بهراحتی بتواند با آنها همذاتپنداری
کند. فیلمهایی همچون در یک شب اتفاق افتاد، آقای دیدز به شهر میٰرود، نمی توانی
این را با خودت ببری و البته آقای اسمیت به واشنگتن میرود جایگاه ویژه و خلل
ناپذیری به کاپرا در دنیای فیلمسازی و هالیوود بخشید.
سرانجام روزی فرا
رسید که خورشید موفقیت برای کوهن و کلمبیا پیکچرز نیز طلوع میکرد. طوفانی که
نمایش فیلم در یک شب اتفاق افتاد در آکادمی اسکار ایجاد کرد ۵ اسکار سال ۱۹۳۴ را
ربود و نام کلمبیا پیکچرز را به آسمان برد. دیگر کسی نمیتواسنت به کلمبیا پیکچرز
بگوید پاورتی راو.
مشتریان جدید به
کلمبیا پیکچرز علاقه نشان دادند و تبدیل به مشتریان ثابت این استودیوی فیلمسازی
شدند. استراتژی کلمبیا هنوز هم در قالب ادغام افقی بود که باعث میشد تا علاوه بر
تمرکز بر تولید و توزیع به تدریج قدرت رقابت کلمبیا پیکچرز را در بازار فزونی میبخشید.
تا حدی که صاحبان تئاتر نیز نام کلمبیا پیکچرز را جدی گرفته بودند.
کلمبیا پیکچرز که
تشنه تصاحب جایگاه بهتری بود به اهداف بزرگتری در بازار نظر دوخته بود؛ پس گستره
فعالیتهای خود را برای ارائه منظم ساخت موضوعات کوتاه تا سریالها و سفرنامهها
حتی تولیدات ورزشی و کارتون ادامه داد. تفکرات کوهن باعث شد دوران درخشان و پرسودی
در کلمبیا رقم بخورد.
رمز موفقیت هری بسیار ساده بود او به استعدادها احترام میگذاشت ولی مطمئن بود که آنها متوجه هستند که رئیس هنوز چه کسی است. هری با وسواسی خاصی این کار را انجام میداد و کارمندان نیز مطمئن بودند که جواب انتقادهای خود را خواهند گرفت. وقتی صدا فریادهای لعن و نفرین هری که بازیگران و کارگردانها را خطاب قرار میداد، هر بعدازظهر از دفترش به گوش میرسید، همه میدانستند که این عصبانیت به مهمانی شبانه او کشیده نخواهد شد و هری مهربان در آنجا منتظر آنها است.
این شیوه هری بود که نقش پلیس بد و خوب را به تنهایی
اجرا میکرد تا هم از کیفیت انجام کارها آسوده باشد و هم سیطره کاملش را بر
کارکنان خود حفظ کند. این رفتار او در هنگام بازیگری نیز باعث شده بود که سبک خاص
او در هالیوود موردتوجه کارگردانها نیز قرار بگیرد.
رفتار هری منافع و مزایای خاصی داشت. شاید اگر هری نبود دنیای خشن سینما جایی برای سه کلهپوک باز نمیکرد و شاید هم اگر هری و سماجت او نبود، کرلی هاوارد روزهای بیشتری زنده میماند. همه اینها ناشی از یک باور عمیق در روح هری بود، او میخواست چیزی به مردم بدهد که بهدنبال آن بودند.
هری به دنبال بهترین بهترینها بود چیزی که بر فراز پلههای
موفقیت طنازانه بدرخشد ولی بهزودی کلمبیا مهر بزرگی را از دست میداد.
کاپرا کلمبیا را
۱۹۳۹ ترک کرد و کارکنان با هری کوهن مستبد تنها گذاشت. عدهای از اهالی کلمبیا تصور میکردند عنقریب
کار کلمبیا تمام است ولی کوهن با سرمایهگذاری دوباره روی کارگردانها و تهیهکنندگان
مستقل روزهای آفتابی را برای کلمبیا رقم زد. حضور الیا کازان، فرد زینمان، دیوید
لین، رابرت راسن، اتو پرمینگر و جوزف لوزی
باعث شد کلبیما باز هم درخشان و خیره کننده به حیات خود ادامه دهد.
با پایان گرفتن دهه
۱۹۳۰ استودیو فیلمسازی کلمبیا استراتژی جدیدی به کار گرفت. کلمبیا پیکچرز به ساخت
فیلمهای رده B با بودجه پایین مشغول شد. این رویه موفق
باعث شده بود که کلمبیا پیکچرز در حدود ۷۰ درصد تولیدات خود را بر این مبنا پایهریزی
کند و آثار جذاب و موفقی همچون بلاندی، بوستون بلکی و سری گرگتنها در میان
طرفداران جایگاه خود را پیدا کند. در حقیقت فضای نابسامان دهه ۱۹۳۰ استودیوهای
فیلمسازی را وارد کرده بود تا سبکی از
فیلمهای سرگرم کننده را برای مخاطبان تهیه کنند که به اسکروبال کمدی مشهور شدند.
بهتدریج سالهای
جنگ نیز فرا رسید و کلمبیا حتی در چنین زمانی به تولیدات خود مشغول بود تا حدی که
کلمبیا در ۶ سال جنگ جهانی دوم به درآمدی دو برابر و سودی شش برابری دست پیدا کرد.
کلمبیا ثابت کرده بود که هر رقیب و مشکلی را زیر پا میگذارد و تنها به موفقیت
بیشتر میاندیشید؛ لیکن بهزودی رقیب پا به میدان میگذاشت که تا مدتها نهتنها
رقیب بلکه گویی دشمن سینما بود. نام این دشمن مخوف تلویزیون بود.
با حضور و گسترش
جعبهجادویی در اتاق نشیمن خانهها رغبت به نمایش فیلم بر پرده نقرهای رو بهافول
بود و نخستین استودیوی فیلمسازی که واکنش نشان داد کلمبیا بود.
آنها باور داشتند
اگر نمیتوانید دشمن را شکست دهید پس آن را به بهترین دوست خود تبدیل کنید. پس
کلمبیا توانست در سال ۱۹۴۸ یک شرکت تابعه تلویزیونی به نام اسکرین جمز را پایه
گذاری کند و سرانجام توانست ۴ سال بعد به تولید برنامههای تلویزیونی بپردازد.
علاوه بر تولید برنامه های جدید همچون رین تین تین، کاپیتان نیمه شب و پدر بهتر میداند
شرکت اسکرین جمز به فروش حق پخش فیلمهای قدیمی کلمبیا نیز میپرداخت.
البته کلمبیا
پیکچرز حاضر نبود به سینما پشت کند و به تجربه استفاده از تکنیکهای مدرنی همچون
سینمااسکوپ نیز دست زد؛ اما در این دوران باید ساخت فیلمهای درخشانی همچون از
اینجا تا ابدیت، در بارانداز، شورش کین را عامل اصلی موفقیت کلمبیا دانست.
جک در ۱۹۵۶ برادر
خود هری را تنها گذاشت و آخرین سکانس زندگی خود را بازی کرد. گویی هری نیز به گلایه
و شکایتهای وی عادت کرد بود چرا که او نیز دو سال بعد با زندگی وداع کرد.
سرانجام قلب تپنده و مغز متفکر کلمبیا پیکچرز، هری کوهن ۶۶ ساله به پایان راه زندگی خود رسید. در کمال شگفتی ۱۳۰۰ نفر در مراسم خاکسپاری وی شرکت کردند؛ اما با گذشت سالها نام هری کوهن در فهرست منفورترین مردان هالیوود ثبت شد. گویی جماعت تشییعکننده نه برای خداحافظی، بلکه صرفا به خاطر اطمینان از مرگ هری در مراسم او شرکت کرده بودند.
کوهن پادشاه ستمگری بود که کلمبیا را تنها با منطق خود پیش میبرد و ملاک
موفقیت خود را گردش مالی بزرگ این استودیو بزرگ فیلمسازی قرار داده بود. البته در
دنیای هالیوود این شیوه باعث حفظ و ارتزاق خانوادههای زیادی شده بود پس هنوز
کسانی بودند که به هری احترام میگذاشتند.
صندلی ریاست کلمبیا نیز قرار بود نصیب یک همکار
قدیمی هری به نام آبه اشنایدر شود. او که با سمت حسابدار وارد CBC شده بود توانسته با تحصیلات شبانه مدرک
لیسانس بازرگانی خود را از دانشگاه نیویورک بگیرد. آیا این پایان راه کلمبیا
پیکچرز بود؟
در دهه ۱۹۶۰ کلمبیا پیکچرز نیز همان راهی را رفت که دیگر استودیوهای فیلمسازی هالیوود در پی گرفتند و برای سودآوری هر چه بیشتر یه تلاش مضاعفی دست میزدند. دیگر سالهای حضور خیره کننده تماشاگران در تئاتر و عصر طلایی سالهای ۱۹۳ تا ۴۰ میلادی به خاطرها تبدیل شده بود، حتی کلمبیا نیز بدون فعالیت شرکت اسکرین جمز دچار دردسرهای بزرگی میشد.
اوضاع بهنحوی متفاوت شده بود که حتی بعضی اوقات درآمد پخش تلویزیونی بازده بیشتری
در پی داشت. در این دوران بود که فیلم پل رودخانه کوای تنها برای دوبار نمایش در ABC به فروش ۲ میلیون دلاری دست یافت. فیلمهای
بزرگی همچون لورنس عربستان، ناگهان تابستان گذشته، توپهای ناوارون نیز چنین
سرنوشت شیرینی پیدا کردند.
میانه دهه ۱۹۶۰
کلمبیا بهاعتبار بالایی دست یافته بود و نشستن بر صندلی مدیریت آن یک آرزوی طلایی
بود. کلمبیا تبدیل به طعمه بزرگ برای استراتژیستهایی که کارشان تصاحب بزرگترین
سهامها در شرکتها بود، تبدیل شده بود و آبه اشنایدر با یکی از سرسختترین آنها
به نام موریس کلرمانت روبهرو شده بود و اگر قوانین ارتباطات سال ۱۹۳۴ آمریکا نبود
کلمبیا و اشنایدر سرانجام نامعلومی داشتند.
دهه ۶۰ همراه شد
برای کلمبیا با یک سری آثاری موفق همچون طلاق به سبک آمریکایی، تقدیم با عشق، حدس
بزن چهکسی برای شام میآید و در کمال خونسردی.
سالهای پایانی دهه
۱۹۶۰ نیز همراهی ستارگانی مانند پیتر فوندا، جک نیکلسون، دنیس هوپر در فیلم سبُکسواران سود ناخالصی ۲۵ میلیون دلاری را برای استودیو
فیلمسازی کلمبیا رقم زدند.
اما سرانجام
روزهایی رسید که کلمبیا نیز با مشکلات مالی روبرو شد. این مشکلات که که از آغاز
دهه ۱۹۷۰ گریبانگیر کلمبیا پیکچرز بود کار را به در سال ۱۹۷۳ بهجایی رسانید که در
سال ۱۹۷۳ که این استودیو فیلمسازی بعد از قبول ضرر ۸۳ میلیون دلاری تغییر رویه
داد و به اقدامات کاهش هزینهها دست زد. در جولای همین سال آلن جیمز هیرشلفید که
یک مرد کارکشته در امور مالی و بازرگانی بود بر صندلی مدیریت کلمبیا پیکچرز تکیه
زد.
یک ماه بعد مردی دیگر به نام دیوید بگلمن نیز به
استودیو فیلمسازی کلمبیا پیوست که با سابقه یافتن استعدادهای درخشان بهسمت مجری
فیلم به کار مشغول شد. بگلمن مدیر پروژههای موفقی همچون برخورد نزدیک از نوع سوم،
عمیق، شامپو، تامی و بانوی خندهدار بود؛ اما این مرد موفق در سال ۱۹۷۷ با کشف
اختلاس ۶۰ هزار دلاری خود را رسوا کرد. هیات مدیره تصمیم گرفت او را به تعلیق درمی
آورد و ماه سپتامبر را وی را مجددا به کار
بازگرداند؛ لیکن اعتراض عمومی باعث شد بگلمن دو ماه بعد نامه استعفای خود را
بنویسد.
دهه ۱۹۸۰ چالش های
مدرنتری یک استودیو فیلمسازی را تهدید میکرد. این زمانی بود که تلویزیونهای
کابلی و ویدیوی خانگی بهدنبال جایگاه خود در بازار پررونق و متنوع سرگرمی بودند.
لیکن نقطه تحولات جدید در سال ۱۹۸۲ بود زمانی که شرکت کوکاکولا به خرید سهام کلمبیا پرداخت. از این زمان ایده فیلمهای کلمبیا تحتتاثیر سنجش و آیندهنگری بازار انتخاب میشد و البته درآمد کلمبیا پیکچر از شرکت در تبلیغات با همکاری کوکاکولا نیز بیشتر شد. اما هنوز کلمبیا پیکچرز باید به درک بهتری از سازوکار دنیا جدید سینما میرسید تا به هویت خود پی برد. دنیای جدید که در میان تکنولوژی و بازار مدرن سرگرمی قرار گرفته بود.
در همین سال ۱۹۸۲
کلمبیا به پیوندی با CBS و HBO دست زد و استودیو فیلمسازی ترایاستار پیکچرز متولد شد. ترایاستار
پیکچرز با توزیع فیلمهای موفق رمبو اولین خون قسمت دوم و استعداد ذاتی به درآمد
هنگفتی دست یافت. ترایاستار پیکچرز جایگاه خوبی پیدا کرده بود و مدیران کوکاکولا
نیز تصمیم گرفتند ادغامهایی در شرکتها انجام دهند.
ویکتور کافمن مدیر
جدیدی بود که وظایف تازه را بر عهده گرفت؛ اما از این زمان کلمبیا دچار افتی شدید
شد. حتی با وجود تلاش های نسبتاً پر سود شرکتهای تابعه Columbia Pictures Television و Merv Griffin Enterprises ضرری معادل ۱۰۴ میلیون دلار در حسابهای سال
۱۹۸۸ کلمبیا ثبت شد.
اکثر سود کلمبیا از بخش تلویزیونی ناشی میشد و تقریباً با دوبرابر شدن سود این بخش در سال ۱۹۹۲ این اثربخشی برجستهتر دیده میشد. این زمانی بود که آلن لوین نیز توجهش به کلمبیا جلب شد. لوین که مدیر سونی پیکچرز بود تصور میکرد که آینده کلمبیا میتواند درخشان باشد. با ورود لوین موج تغییرات در شرکت به راه افتاد. این تغییرات باعث شد بعضی از شرکتهای تابعه کلمبیا نتایج موفقی در بازار کسب نکنند؛ ولی هنوز کلمبیا پیکچرز و ترای استار در حال لذت بردن از وقایع گیشه و گردش مالی آن بودند.
فیلم ترمیناتور
۲: روز داوری تنها در ایالات متحده ۲۰۰ میلیون دلار نصیب ترای استار کرد. فیلمهای
پسرها در محله، دختر من، شاهزاده جزر و مد باعث شدن بالاترین درصد درآمد سالیانه
نصیب کلمبیا و ترای استار شود.
سال ۱۹۹۳ زمانی بود
که دیگر کلمبیا و ترای استار کاملاً با سونی پیکچرز هماهنگ شدند و نقشههای جدیدی
برای تصاحب بازار بینالمللی طراحی شد که به منجر به سودآوری زیاد گشت.
هرچند در این دهه همیشه اوضاع بر وفق مراد نبود
و با کاهش ارزش استودیوهای هالیوودی نظراتی مبنی بر فروش کلمبیا و ترای استار نیز
به گوش میرسید؛ولی تلاش چشم بادامیهای برای ماندن در هالیوود به آنها کمک کرد تا
راه و رسم بازی را یاد بگیرند و سالهای دور از خانه تنها به ثبت ضرر و زیان مالی
صرف نشود. کلمبیا پیکچرز در طول سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ توانسته بود بهطور متوسط ۱۷
درصد از بازار داخلی باکس آفیس را از آن خود کند. فیلمهای خاطرهانگیز بیخواب در
سیاتل، چند مرد خوب، فیلادلفیا و البته در خط آتش یادگار این دوران هستند.
هماکنون شرکتهای
تریاستار موشن کلمبیا بخشی از امپراطوری سونی پیکچرز (SPE) هستند. آنها در رشتههایی همچون تولید و
پخش تصاویر متحرک، تولید برنامههای تلویزیونی و سندیکایی، شبکه ویدیوی خانگی و
چند بخش دیگر از تجارت سرگرمی حضور دارند.
فیلمها و آثار
کلمبیا به بخش ماندگاری از فرهنگ آمریکا و حتی جهان تبدیل شدند و در جان و دل
مردمان همه فرهنگها رسوخ کرده است. مردمانی که با داستانهای کلمبیا زندگی کردند،
با قهرمانان فیلمها رویاپردازی کردند و با سرانجام آنها گاهی اشک ریختند و گاهی
نیز به لب لبخند زدند. کلمبیا پیکچرز گنجینهای از خاطرات درخشان و نوستالژیک بشر
است که نگاهی هر از گاه به آن به بشر یادآوری میکند از چه راهی در عصر
ارتباطات به زندگی امروز رسیده است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.